بعد از فراری معجزهآسا از دسیسههای مادر وحشتناکش، دو پیشگوی همهچیزدان و خواهر برادرهای بیرحم بیشمارش، جولیوس اصلا دلش نمیخواهد با اژدهای دیگری روبهرو شود، اما متاسفانه در دنیا فقط یک چیز خطرناکتر از هارت استرایکر به درد نخور بودن وجود دارد: این که هارت استرایکری به درد بخور باشد. حالا هم که سروکارش با سه خواهر افتاده، تبدیل به مهرهای کلیدی در قمار بتزدا هارت استرایکر برای رساندن خانوادهاش به اوج موفقیت شده است. خودداری از بازی کردن در برنامههای مادر به معنای مرگ است، ولی ماجرا حتی پیچیدهتر از چیزیست که بتزدا خبر دارد. بعد از این که استلا با کینه فراوان برمیگردد، آینده هارت استرایکر شروع به ناپدید شدن میکند و شکارچی آلگونکوئین در یک قدمی به چنگ جولیوس قرار میگیرد، معلوم میشود مخمصهای که خانواده تویش در آن افتاده افتاده، حتی از توان مدیریت یک پیشگو هم فراتر است، اما وقتی قویترین اعضای خانواده یکی پس از دیگری از دور خارج میشوند، دفاع از خانوادهای که هرگز برای او احترامی قائل نشده بر عهده جولیوس قرار میگیرد تا ثابت کند که گاهی، بدترین اژدهای دنیا هم میتواند بهرتین متحد ممکن باشد.