داستان رمان همیشه یک نفر دروغ می گوید حول دو شخصیت اصلی به نامهای آنا اندروز و جک هارپر میچرخد که در گذشته، هر دو در یک مدرسه تحصیل کردهاند و هماکنون برای یک ایستگاه تلویزیونی کار میکنند. آنا یک مجریِ خبر موفق است، در حالی که جک یک کارآگاه میباشد و چند وقت اخیر درگیر پروندهی قتلی بوده که در زادگاه آنها، شهر بلک داون رخ داده است. در طی کتاب همیشه یک نفر دروغ میگوید، داستان به طور مداوم بین دید آنا و جک جابجا میشود به طوری که دید هر شخصیت به خودیِ خود متمایز و منحصر به فرد است. همزمان با پیشروی تحقیقاتِ پروندهی قتل، زندگیِ این دو شخصیت به طور فزایندهای در هم تنیده می شود و مشخص می شود که هر دو رازهایی دارند که از یکدیگر پنهان می کنند. پرونده قتل با این واقعیت پیچیده می شود که آنا و جک فرد قربانی را در گذشته به خوبی میشناختند. انگار که قاتل سعی دارد پیامی به آنها دهد! با افزایش تنش، رفته رفته آنا و جک هر دو در معرض خطر بیشتری قرار میگیرند و مرز بین حقیقت و دروغ مبهم میشود. آلیس فینی در طول رمان همیشه یک نفر دروغ می گوید به طرز ماهرانهای به موضوعاتی از قبیل خیانت، حسادت و انتقام پرداخته و با این کار داستانی جذاب و پرتعلیق را خلق میکند که خوانندگان را از ابتدا تا پایان کتاب مجذوب خود میکند.