از دروغ بیذارم و از آن بدم میآید و خارج از تحملم است. دلیلش هم این نیست که من از شما روراستتر باشم. دلیلش این است که دروغ هراسانم میکند، همین و بس. ته رنگی از مرگ و طعمی از فنا در دروغ هست – و درست این همان چیزی است که از آن بیزارم و بدم میآید – همان چیزی که میخواهم از یاد ببرم. درمانده و ناخوشم میکند، همان بلایی که از گاز زدن چیز گندیده ای بر سر آدم میآید.