به روی خودم نیاوردم که چقدر دلم برای توداری و سکوت و تنهایی اش تنگ شده بود. ماشین را نگه داشت و با تمام هیکلش به عقب برگشت. اولین بار بود که در صندلی عقب مینشستم.
- "باز هم قهری؟"
چیزی نگفتم. دستم روی دستگیره ی در بود. نباید سوار میشدم. در صدایش یکجور مهربانی خصوصی بود. از آن مهربانی‌ها که اثرش مثل بوی عطر گران قیمتی تا مدت‌ها با تو میماند.
۱ نفر این نقل‌قول را دوست داشت
Elham
‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دو شنبه ۴ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۶