آن نیمه خیابان جهنم مطلق بود. اما طرف دیگر مردم طبق معمول به سرکار میرفتند. داشتم به کسی کمک میکردم و سرم را بالا آوردم و دیدم رهگذری با حالت اینکه ((محض رضای خدا اینجا چه اتفاقی افتاده؟) )به من نگاه میکند،اما کسی نزدیک نیامد. انگار یک دنیا فاصله داشتیم.