راستش، من تصمیم گرفته بودم همه چیز را بگویم. دستِ خودم نبود که با یک تشر رنگم می‌پرید و با یک سیلی تنبانم را خیس می‌کردم. این‌طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگ‌تر که مبادا بهش بر‌بخورد. از کوچک‌تر که مبادا دلش بشکند. از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد. از دشمن که مبادا بر‌آشوبد و به سراغم بیاید.
۱ نفر این نقل‌قول را دوست داشت
atena1987
‫۷ سال و ۶ ماه قبل، سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۶