سه شنبه ، خیس بود. ملیحه زیر چتر آبی و در چادری که روی سرتاسر لاغریش ریخته شده بود ، از کوچه ای می‌گذشت که همان پیچ و خم خوابها و کابوس او را داشت. باران با صدای ناودان و چتر و آسفالت ، می‌بارید. پشت پنجره‌های دو طرف کوچه ، پرده ای از گرمای بخاری‌ها آویزان بود و هوا بوی هیزم و نفت سوخته می‌داد.
۳ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
atena1987
‫۷ سال و ۲ ماه قبل، دو شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۱۰
Ali
‫۷ سال و ۲ ماه قبل، پنج شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۸
docharane
‫۶ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۲۶