کتاب حاضر، مشتمل بر 10 داستان کوتاه با نامهای سپرده به زمین؛ استخری پر از کابوس؛ روز اسبریزی؛ تاریکی در پوتین؛ شب سهرابکشان؛ چشمهای دکمهای من؛ مرا بفرستید به تونل؛ خاطرات پاره پارة دیروز؛ سه شنبة خیس و گیاهی در قرنطینه است. نگارنده در هر یک از این داستانها بخشها و برشهایی از زندگی انسانهایی معمولی با نامهایی مشابه و در ردههای سنی مختلف را بیان کرده و گوشههایی از دغدغهها و غمهای مردم جامعه را شرح داده است. داستان «سپرده به سرزمین» ماجرای پیرزن و پیرمرد تنهایی است که سالها پیش از هیاهوی مردم روستا متوجّه پیشامدی شده و در همراهی با آنها با جسد کودکی مواجه میشوند که کنار رودخانه و زیر پل پیدا شده است. هیچ کس قادر به شناسایی کودک نیست و کسی علّت غرق شدن او را نمیداند. پیرزن و پیرمرد از داشتن بچّه محروم بودهاند، پیکر کودک را با خود برده و دفن میکنند و پس از آن برای او همچون فرزند خود عزاداری میکنند.