تو از من سوء استفاده کردی.
یعنی چه جوری ؟
من برات جاسوسی کردم ، به خاطرت دروغ گفتم ، به خاطر تو جونمو به خطر انداختم. قرار بود همه ی این کارها برای صحیح و سالم نگه داشتن پسر لی لی پاتر باشه. اون وقت حالا به من میگی اونو بزرگ کردی مثل خوکی که میپرورونند تا بعد اونو بکشند.
دامبلدور با لحنی جدی گفت:
ولی این غم انگیزه ، سیوروس ، بالاخره به این پسر علاقه پیدا کردی ؟
اسنیپ فریاد زد:
به اون؟ اکسپکتوپاترونوم!
از نوک چوبدستی اش آهویی نقره ای بیرون پرید: به نرمی کف دفتر فرود آمد ، جستی زد و به آنسوی دفتر رفت ، سپس پرواز کنان از پنجره خارج شد
دامبلدور دور شدنش را تماشا میکرد و وقتی تابش نقره فامش به خاموشی گرایید با چشم هایی پر از اشک رویش را به سمت اسنیپ برگرداند و گفت:
بعد از این همه سال؟
اسنیپ گفت: تمام مدت.