دوست داشت روی یکی از صندلی‌های کلیسا بنشیند و به نجواهای مردم و راهبانی که در آن‌جا دعا می‌خواندند گوش کند. دوست داشت در گوشه‌ای از میدان بایستد و از پژواک قدم‌های افرادی که در خیابان راه می‌رفتند هویت‌شان را حدس بزند. گاهی از من می‌خواست دربارهٔ نمای سردرِ خانه‌ها، عابران پیاده، اتومبیل‌ها، فروشگاه‌ها و ویترین مغازه‌ها که در مسیر از کنارشان عبور می‌کردیم برایش صحبت کنم. گاهی بازویم را می‌گرفت و همراه با هم وارد کوچه و خیابان‌های قدیمی و خاص شهر بارسلون می‌شدیم و در رؤیاهایمان چیزهایی را می‌دیدیم که فقط ما دو نفر متصور بودیم.
۳ نفر این نقل‌قول را دوست داشتند
Ali
‫۵ سال قبل، جمعه ۲۲ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۱۱
Elham
‫۵ سال قبل، دو شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۴:۱۰
parham-nasa
‫۵ سال قبل، دو شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۸:۴۰