من چهرهی دیگر توام
چهرههای ما لحیم شده به هم با موی نرم، لحیمشده به هم، که نشان میدهد دو نیمرخِ یک روح را. حتا زمانی که مثل نفس از میان اتاقی میگذرم، دیگران را آزار میدهم، میفهمند که من عبور کردهام.
من شعلهی سفید نفسات بودم، نفس باد سمومِ تو که میپژمرد جهان را. من وام گرفتم پیداییِ تو را و به خاطر تو بود که اثرم را بر جهان گذاشتم. من ستایش کردم شعلهی خودم را در تو.