زندگی همین است. به تو تلفن نکردهام تا کلاف گذشته را از نو بشکافم یا بگویم دنیا چقدر کوچک است. میدانی… با تو تماس گرفتم فقط به این خاطر که میخواهم یک بار دیگر ببینمت، همین. مانند آدمهایی که به دهکده ی زمان کودکیشان برمیگردند یا به خانه ی پدریشان یا هر جای دیگری که زندگیشان بر آن نقش شده؛ چیزی شبیه زیارت. باید گفت چهره ی تو جایی است که زندگی من بر آن نشان خورده.
- زیارتها همیشه حزنانگیزند.