همان‌طور که آن‌جا نشسته بودم و به این چیزها فکر می‌کردم، متوجه شدم آدم نمی‌تواند همیشه خودش را در خانه زندانی کند، همان کاری که فی‌بی و مادرش اوایل می‌کردند. آدم باید بیرون برود، همه کار بکند، همه‌چیز را ببیند و برای اولین‌بار به این نکته پی بردم که شاید مامان‌بزرگ و بابابزرگ هم برای بردن من به این سفر دلیلی داشتند.