سرش را تکان داد: "یکی از دلایلی که نمیتونم کسی رو که دوست دارم، کمتر دوست داشته باشم اینه که نمیتونم توی وجودش نقاط منفی زیادی کشف کنم. یه دلیل دیگهاش هم اینه که تازه اگر هم بتونم چیزی رو پیدا کنم که منفی باشه، دقیقا از همون نقاط منفی برام جذابتر میشه. حس میکنم همون نقاط ضعف، بیشتر دارن به سمتش جذبم میکنن. اونوقته که قدرت تشخیصم رو از دست میدم. دیگه نمیدونم چی برام زیادیه، چی نیست! بعد نمیتونم فرق این دوتا رو بفهمم. اون خط جداکنندهی بین کموزیاد رو دیگه نمیتونم ببینم. این اولین باره که تو زندگیم همچین حس پیچیدهای دارم؛ یه احساس غیرمنسجم…"