آخرین فعالیت‌ها


  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    اعلام اولین بخش از برنامه همهمه را در گلوها خفه کرد «دراین لحظه از اولین سخنران ، جاب آقای آدلف هیلتر دعوت می‌کنیم که سخنرانی کند» همه جا سکوت و خفقان محض بود. جهان در حال نابودی کامل بود و آنها از مشهورترین وسفاک‌ترین ، نابودگر بشریت دعوت کرده بودند! پارادوکسی کشنده! (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    واقعیت تلخ بی پرده مغلوبم کرد و غرور بیجای سالها حماقتم را روی سرم خراب کرد. تمام تلاشم برای اینکه بر خودم مسط شوم بی فایده بود. جسدی که روی تخت آرمیده بود، بی آبرویم را فریاد می‌زد (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    برای لحظه ای همسرم را تصور کردم که مانند همیشه به صورت چروکیده اش ، سرخاب سفیدآبی زننده ای مالانده و روی صندلی انتظار می‌کشد تا شوهر نامدارش! به خانه برگردد. این اواخر احساس می‌کنم که رنگ پریده‌تر و بی رمق‌تر از قبل شده و شاید هم این تصویری باشد که او در من می‌بیند! با گذشت زمان از درون صبورتر، عاقل‌تر و زیباتر می‌شویم و از بیرون پیرتر، زشت‌تر ... (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    آیا خاک وفا خواهد داشت که بعد از مرگم با من هم مانند بقیه مردگان رفتار نکند؟ شاید هم مرا در آغوشش بگیرد و کرم هایش را سخاوتمندانه نثارم کند تا درس عبرتی باشم برای آیندگان! … (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    امروز بر بالای قله ای ایستاده ام که روزی جزء آرزو‌های محالم بوده اند و اکنون که بعد سالها تلاش بر بالای آن ایستاده ام. همه سالها را حماقتی می‌دانم که بیهوده برای رسیدن به سراب جنگیده ام. شاید این دور تسلسل تلاش ،سراب و حباب، حلقه مکاره این روزگار باشد که خداوند به واسطه گناه ممنوعه ما نسانها ،مارا به آن دچار کرده است. تلاش با انگیزه سراب و ... (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    صدای پرفسور طنین انداز شد: « آقایان، خانم ها، شاید هر چه زمان می‌گذرد مسئله حیاتی‌تر و بغرنج‌تر می‌شود موضوع کشف کتبیهٔ اخیر،‌زمان را بیش از هر زمان دیگری در تاریخ زندگی بشریت، با ارزش کرده است. همهٔ ما اینجا جمع شده ایم تا تلاش هایمان را برای بقاء نسل بشر به نتیجه ای رضایتبخش برسانم. با اتفاقات ماوراء ی الطبیعی که هر روز می‌افتد امیدمان را کم رنگ‌تر و ... (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    از قدیم یاد گرفته بودم که نگاه یک فرمانده، نافذترین نگاهی است که خداوند خلق کرده است چرا که با همین نگاهها، زیر دستانش را به سمت مرگ هدایت می‌کند مرگی که بجای سرشکستگی، غرور مردن را به صاحبش هدیه می‌دهد! برای لحظه ای به یاد دوران حماقتم افتادم که وقتی جوگیر می‌شدم ادا و اطوارهایی عجیب و غریب از خود در می‌آوردم. خلاصه این ادا و اطوارها مثمر ثمر ... (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    حتی مشاهیر زیرزمینی به انتظار نشسته بودند تا آخرین پلانِ بازی گردانِ یکتا را ببنند، موسیقی صلح مرتباً از رسانه‌ها پخش می‌شد و از طریق امواج در کائنات پخش می‌شد در حالیکه هیچ کس اعتقادی به معجزه شان نداشت. چرا که معجزهٔ بزرگ همانندعصای موسی همه چیز را می‌بلعید. (...)

  • کتیبه‌ها
    ستاره داد
  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    از قبل به این حقیقت رسیده بودم که در اکثر گندکاری ها، دولتمردان به دنبال قربانی می‌گردند و این اندیشه، شَکّم را به یقین تبدیل کرد که ظاهرا قربانی مورد نظر خواهم بود. همانطور که دشمن سازی می‌کنند تا حکومت کنند، قربانی پیدا می‌کنند تا بر بی لیاقتی‌ها سرپوش بگذارند. (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    مرگ با همه بدیهایش، دلها را به رحم می‌آورد تا از خوبی‌ها قصه ببافند! … (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    معذب‌ترین چهره را، رئیس جمهور بخود گرفته بود مرد شماره یک و امید یک ملت! چرا که مجبور بود با گوش‌های قرمز شده از شرمِ دروغ، جلوی دروبین ظاهر شود و قاطعانه حرف بزند به طوریکه تصویر یک رئیس جمهور مصمم را از ذهن‌ها پاک نکند! تصور اینکه لحظه ای جای او باشم مو را به تنم، سیخ می‌کرد و مرا نسبت به شغلم امیدوار می‌کرد. آخر رئیس جمهوری هم ... (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    وقتی صورتم را می‌شستم متوجه شدم صورت پف کرده ام تناسب نه چندان دلچسبی با زیر چشم‌های کبود شده ام، پیدا کرده بود. لب‌های آویزان و پیشانی پر چروک در همجواری صورت چروکیده ام، مرا به تصوری که هموراه از آن فرار می‌کردم نزدیک کرد؛ چقدر پیر شده ام! ؟… در حالیکه از زندگی چیزی جز سختی و نکبت را نصیب خود نکرده بودم! به یاد آیه آسمانی افتادم که ... (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    در حالیکه می‌شد از نگاهش فهمید که هیچ حوصله ای برای شنیدن گذشته مزخرف من ندارد ولی دست بردار نبودم. اختیار از کف داده بودم تا «سِریشی» و «سِر تقّی» و «سماجت» را رو سفید کرده باشم. مرتباً از لبانم چرندیاتی تراوش می‌کرد تا رسوائی عشق را بپوشاند. فارغ از اینکه سراپا رسوائی شده بودم. با اینکه می‌دانستم ذائقه گندم هیچ جذابیتی برایش ندارد از خوراکی‌های که دوست داشتم برایش ... (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    درست نبود بازنی که فرسنگ‌ها با فرهنگ من بیگانه است، مانند یک روسپی بی پناه، رفتار می‌کردم و خودم را جای یک عالم ربانی اتو کشیده می‌نشاندم که همیشه از آنها بیزار بودم! پس محترمانه وارد اتاق شدم در حالیکه ضربان قلبم را از روی لباسم، حس می‌کردم. سارا بی توجه به من، لباس راحتی پوشید و مانند یک فرشته سبک بال روی تخت دراز کشید. انگار به دغدغه دست ... (...)

  • کتیبه‌ها
    از کتیبه‌ها :

    درست نبود بازنی که فرسنگ‌ها با فرهنگ من بیگانه است، مانند یک روسپی بی پناه، رفتار می‌کردم و خودم را جای یک عالم ربانی اتو کشیده می‌نشاندم که همیشه از آنها بیزار بودم! پس محترمانه وارد اتاق شدم در حالیکه ضربان قلبم را از روی لباسم، حس می‌کردم. سارا بی توجه به من، لباس راحتی پوشید و مانند یک فرشته سبک بال روی تخت دراز کشید. انگار به دغدغه دست ... (...)

  • کتیبه‌ها
    برای کتیبه‌ها نوشت :

    رمانی بسیار تاثیر گذار و قشنگ بود. به نویسنده رمان «کتیبه‌ها» بابت خلق این اثر تبریک می‌گویم. در جاهایی نویسنده گرفتار شعار زدگی شده است که البته با توجه به مضمونی که رمان داشت فکر می‌کنم گریزی از آن نبوده است. با تشکر