نمیدونم چی شد که اینجوری شد
نمیدونم چند روزه نیستی پیشم
اینارو میگم که فقط بدونی
دارم یواش یواش دیوونه میشم
تا کی به عشقه دیدنت دوباره از
تو کوچهها خسته بشم بمیرم
تا کی باید دنباله تو بگردم
از کی باید سراغتو بگیرم
از کی باید سراغتو بگیرم
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت ارزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
یادت میاد ثانیههای آخر
گفتی میرم اما میام به زودی
چشمامو بستم نبینی اشکمو
چشمامو وا کردمو رفته بودی
چشمامو وا کردمو رفته بودی
قرار نبود منتظرت بمونم
قرار نبود بری و برنگردی
از اولش کناره من نبودی
آخرشم کاره خودت رو کردی قرار نبود هما پوراصفهانی
pania
۱۰ نقل قول
از ۵ رمان و ۵ نویسنده
فکر میکنم خدا سه چیز رو با ذوق بیشتری افریده
زن هنر عشق
اما در عجبم تو را با چه شور و حالی افریده
زن هنرمند عاشق قهوه سرد آقای نویسنده روزبه معین
از دو دسته ادمها باید خیلی ترسید!
دسته ای که چیزی برای از دست دادن ندارن
دسته ای که عقل سالمی ندارن
این دو دسته هر کاری ازشون برمیاد قهوه سرد آقای نویسنده روزبه معین
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستان غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها ، دیروزها
دیدگانم همچو دالان های تار
گونه هایم همچو مرمر های سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد
خاک میخواند مرا هر دم به خویش میرسند از ره که در خاکم نهند یلدا مودبپور
یه درخت همیشه به ریشه اش زنده است…
با شب نباید جنگ کرد باید با شب بود و شب شد یلدا مودبپور
زندگی کردن…تلف بودن…پلاسیدن…نطفه ای را پرورش دادن برای زندگی کردن
و این تکرار تکرار است و من تکرار تکرارم یلدا مودبپور
شیوا: ادمی که امید تو زندگیش هست ترسم تو زندگیش هست
اکثر ادمها خلاف نمیکنن چون امید دارن که میتونن از راه درست بعد چند سال وضع زندگیشون خوب بشه
چون این امید تو زندگیشون هست پس دست به کار خلاف میزنن چون میترسن یه دفعه گیر بفتن و تمام امیدها و ارزو هاشون نقش بر اب بشه
وای از اون روزی که امید ادمها قطع بشه اونوقت از هیچی نمیترسن یلدا مودبپور
شازده کوچولو: شادی ادما چیه؟
روباه: همون که حرف دلشون رو باهاش میزنن شازده کوچولو آنتوان دو سنت اگزوپری
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند
مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من
من که قدر گهر پاک تو را میدانستم
زچه مفقود الاثر شدی ای گهر کانی من من زندهام (خاطرات دوران اسارت) معصومه آباد
زندگی چیزی جز جهاد کردن برای عقیده نیست من زندهام (خاطرات دوران اسارت) معصومه آباد