pania
آخرین فعالیتها
-
برای جزء از کل نوشت :
این کتاباز بهترین کتاب هایی بود که خواندم و خوشحالمم که به خاطر خواندنش از خودم شرمنده نیستم کتاب، دید منو نسبت به خیلی خیلی چیزا عوض کرد و من موقع خوندن این کتاب بو که فهمیدم «چرا کتاب میخوانیم» اولین جوابم فعلاواسه این سوال: این جور کتابها عقایدت رو میارن وسط. همن عقایدی که شاید تو ناخودآگاهت هست ولی نمیدونی هستن. همون جاهای تاریک مغزت روشن میشن. همون راههای ارتباطی بین مفاهیم مختلف شکل میگیرن و تو شروع میکنی قضاوت هات رو قضاوت کردن! شاید همیناست که بهشون میگیم ذهنمو وا کرد
-
از قرار نبود :
نمیدونم چی شد که اینجوری شد نمیدونم چند روزه نیستی پیشم اینارو میگم که فقط بدونی دارم یواش یواش دیوونه میشم تا کی به عشقه دیدنت دوباره از تو کوچهها خسته بشم بمیرم تا کی باید دنباله تو بگردم از کی باید سراغتو بگیرم از کی باید سراغتو بگیرم قرار نبود چشمای من خیس بشه قرار نبود هر چی قرار نیست بشه قرار نبود دیدنت ارزوم شه قرار نبود که اینجوری تموم شه یادت میاد ثانیههای آخر گفتی میرم اما میام به زودی چشمامو بستم ... (...)
-
از قهوه سرد آقای نویسنده :
فکر میکنم خدا سه چیز رو با ذوق بیشتری افریده زن هنر عشق اما در عجبم تو را با چه شور و حالی افریده زن هنرمند عاشق (...)
-
از قهوه سرد آقای نویسنده :
از دو دسته ادمها باید خیلی ترسید! دسته ای که چیزی برای از دست دادن ندارن دسته ای که عقل سالمی ندارن این دو دسته هر کاری ازشون برمیاد (...)
-
از یلدا :
مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور در زمستان غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروزها ، دیروزها دیدگانم همچو دالان های تار گونه هایم همچو مرمر های سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد خاک میخواند مرا هر دم به خویش میرسند از ره ... (...)
-
از یلدا :
شیوا: ادمی که امید تو زندگیش هست ترسم تو زندگیش هست اکثر ادمها خلاف نمیکنن چون امید دارن که میتونن از راه درست بعد چند سال وضع زندگیشون خوب بشه چون این امید تو زندگیشون هست پس دست به کار خلاف میزنن چون میترسن یه دفعه گیر بفتن و تمام امیدها و ارزو هاشون نقش بر اب بشه وای از اون روزی که امید ادمها قطع بشه اونوقت از هیچی نمیترسن (...)
-
از شازده کوچولو :
شازده کوچولو: شادی ادما چیه؟ روباه: همون که حرف دلشون رو باهاش میزنن (...)
-
از من زندهام (خاطرات دوران اسارت) :
یوسفت نام نهادند و به گرگت دادند مرگ گرگ تو شد ای یوسف کنعانی من من که قدر گهر پاک تو را میدانستم زچه مفقود الاثر شدی ای گهر کانی من (...)
-
از من زندهام (خاطرات دوران اسارت) :
زندگی چیزی جز جهاد کردن برای عقیده نیست (...)