بریده‌هایی از رمان مرشد و مارگریتا

عشق گریبان ما را گرفت، درست همانطوری که قاتلی یکدفعه از کوچه‌ای تاریک سر آدم هوار می‌شود. هردومان را تکان داد همان تکان رعد و برق؛ همان تکان برق تیغه چاقو. مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف

و تنهایی عجیب چشمهایش بیشتر از زیبایی‌اش مجذوبم کرد. مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف

عاشق واقعی کسی است که در سرنوشت معشوقش شریک باشد مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف

- بگو ببینم چرا همیشه تعبیر انسانِ نیک را به کار میگیری؟ آیا همه را به همین عنوان خطاب می‌کنی؟
زندانی گفت: بله. همه را. روی زمین انسانِ شروری وجود ندارد! مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف

هرگز نباید از کسی چیزی بخواهی ،هرگز. مخصوصاً از آن هایی که از تو قدرتمندترند. اینگونه افراد به دلخواه خودشان پیشنهاد کمک می‌کنند. مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف

هرگز نباید از کسی چیزی بخواهی ،هرگز. مخصوصاً از آن هایی که از تو قدرتمندترند. اینگونه افراد به دلخواه خودشان پیشنهاد کمک می‌کنند. مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف