در تختخواب چپ و راست میغلتید و تنها بیخوابی با او بیدار بود. مغازه خودکشی ژان تولی
Mehranzeylabi
۲۵ نقل قول
از ۸ رمان و ۵ نویسنده
«تبریک میگم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد.» مغازه خودکشی ژان تولی
«زندگی همینه که هست. اگه سخت بگیری، اونم بهت سخت میگذرونه. این ماییم که بهش ارزش میدیم. با همهٔ کمبودهایی که این دنیا داره، زیباییهای خودش رو هم داره. نباید از زندگی زیاد انتظار داشته باشیم. نمیشه باهاش جنگید! بهتر اینه که نیمهٔ پُرِ لیوان رو ببینیم. حالا اون تفنگ و طناب رو پس بده. حالی که تو این لحظه توشی پُرِ استرس و درده؛ مغازه خودکشی ژان تولی
در ضمن همونطور که همیشه میگم، “شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه.” » مغازه خودکشی ژان تولی
بابا، چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟ مغازه خودکشی ژان تولی
«بر اساس تجربهی خودم، وقتی کسی خیلی سخت سعی میکند چیزی را به دست بیاورد، نمیتواند. و وقتی دارد با تمام توانش از چیزی فرار میکند، معمولاً گرفتار همان میشود. البته، دارم جمعبندی کلی میکنم.» کافکا در ساحل هاروکی موراکامی
چرا مردم جنگ راه میاندازند؟ چرا صدها هزار نفر، حتی میلیونها نفر گرد میآیند و سعی میکنند یکدیگر را از بین ببرند؟ آدمها بر اثر خشم جنگ را شروع میکنند؟ یا ترس؟ یا اینکه خشم و ترس دو وجه یک روحیه است؟ کافکا در ساحل هاروکی موراکامی
اگر نزدیک کوه و دریا نباشم، حالم خوب نیست. آدمها رویهمرفته محصول جایی هستند که در آن به دنیا آمده و بزرگ شدهاند. اینکه چه فکر و احساسی داری به وضع زمین و به دمای هوا بستگی دارد. حتی به بادهای همیشگی. کافکا در ساحل هاروکی موراکامی
«آنچه را در مورد سرنیزه به تو گفتم فراموش نکن. وقتی به دشمن ضربه میزنی، باید بچرخانی و پاره کنی تا دل و رودهاش را از هم بشکافی. در غیر این صورت او این کار را با تو میکند. دنیای آن بیرون اینطوریست.» کافکا در ساحل هاروکی موراکامی
هرکدام از ما چیزی را که برایش باارزش بوده از دست میدهد. موقعیتهای ازدسترفته، امکانات ازدسترفته، احساساتی که هرگز نمیتوانیم دوباره به دست بیاوریم. این بخشی از آن چیزیست که معنیاش زنده بودن است. اما درون سرمان حداقل به تصور من آنجاست اتاق کوچکی است که آن خاطرات را در آن نگه میداریم. کافکا در ساحل هاروکی موراکامی
این راست است.
بودن با او دردناک است، مثل چاقویی یخزده در سینهام. دردی کشنده، اما عجیب این است که بهخاطر این درد سپاسگزارم. انگار آن درد یخزده و وجود خود من یکی هستند. درد لنگری است که مرا اینجا نگه میدارد. کافکا در ساحل هاروکی موراکامی
عضی چیزها از یاد میروند، بعضی ناپدید میشوند، بعضی هم میمیرند شکار گوسفند وحشی هاروکی موراکامی
صادق بودن و بیانِ حقیقت، دو چیزِ کاملاً متفاوت است… شکار گوسفند وحشی هاروکی موراکامی
اگر بحث دربار و از دست دادن یا به دست آوردن منصب یا سمت وزارتی مطرح باشد، همین آدمهای شریف محفلنشین و آقازاده درست همان جنایتهایی را میکنند که ضرورت نان شب، همان محکومان فقیر را به ارتکاب آنها واداشته البته در مقیاس وسیعتر و وحشتناکتر… سرخ و سیاه استاندال
همهشان هم لاف درستکاری میزنند. عضو هیئتمنصفه هم که بشوند با سربلندی رای به محکومیت آدمی میدهند که یک قاشق نقره دزدیده چون از گرسنگی و فقر ویران بوده… سرخ و سیاه استاندال
هیچکس از آقازادهها و محفلنشینها صبح با این فکر رنجآور از خواب پا نمیشود که شب چه بخورم؟ سرخ و سیاه استاندال
این است معجزه ی چشمگیر تمدن شما! عشق را به کاری معمولی بدل کرده اید. سرخ و سیاه استاندال
پدرم نصیحتی کرد که از آن زمان تا به حال در ذهنم باقی مانده است:
«زمانی که احساس کردی میخواهی از کسی انتقاد کنی، به یاد داشته باش که همهٔ مردم جهان امتیازاتی که تو در زندگی داشتهای را نداشتهاند.» عشق در سالهای وبا گابریل گارسیا مارکز
کافکا، در زندگی هر کس یک نقطهی بدون بازگشت وجود دارد. و در موارد خیلی کمی، نقطهای است که دیگر نمیتوانی جلوتر بروی. و وقتی به آن نقطه رسیدیم، تنها کاری که میتوانیم بکنیم در آرامش پذیرفتن واقعیت است. اینطوری زنده میمانیم. کافکا در ساحل هاروکی موراکامی
فقط یک چیز. میخواهم مرا به یاد داشته باشی. اگر مرا به یاد داشته باشی، آن وقت اگر همهی آنهای دیگر فراموشم کنند برایم اهمیت ندارد. کافکا در ساحل هاروکی موراکامی
در رؤیاها مسئولیت آغاز میشود. کافکا در ساحل هاروکی موراکامی
عشق گریبان ما را گرفت، درست همانطوری که قاتلی یکدفعه از کوچهای تاریک سر آدم هوار میشود. هردومان را تکان داد همان تکان رعد و برق؛ همان تکان برق تیغه چاقو. مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف
و تنهایی عجیب چشمهایش بیشتر از زیباییاش مجذوبم کرد. مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف
عاشق واقعی کسی است که در سرنوشت معشوقش شریک باشد مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف
مرد موسرخ [عزازیل] با تعجب صحبت میکرد: «چرا با هرکه صحبت میکنیم فکر میکنند آمدهایم بازداشتش کنیم؟ …» مرشد و مارگریتا میخاییل بولگاکف