سر خم نکردم. من برای خیلی از چیزهایی که میدانم سر خم نمیکنم چه رسد به چیزهایی که نمیدانم، سر خم نکردم کمرم را راست گرفتم اما زانوهایم را خم کردم من او رضا امیرخانی
بریدههایی از رمان من او
نوشته رضا امیرخانی
وقتی رفیق آدم چیزی از آدم خواست، لطفش به این است که بی حکمت و پرس و جو بدهی. اگر حکمتش را بدانی به خاطر حکمت داده ای، نه به خاطر لوطی کری من او رضا امیرخانی
خدا هم مثل رفیق آدمه. یک رفیق به آدم یک چیزی بگوید، لوطی گری میگوید بایستی انجام داد. من او رضا امیرخانی