آدمیزاد دوست دارد که دوست صمیمی خود را پیش خود خوار ببیند. دوستی اغلب بر پایه حقارت حریف استوار است. این یک حقیقت قدیمی است که بر اشخاص زیرک پوشیده نیست. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
بریدههایی از رمان قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان)
نوشته فئودور داستایوفسکی
گاهی فکری عجیب،خیالی واهی،و به ظاهر سخت از واقعیت دور،در ذهن آدم چنان قوتی میگیرد که آدم آنرا معقول و عملی میپندارد،سهل است،در صورتی که با میلی شدید و سودایی همراه باشد ممکن است آن فکر را امری ناگزیر و محتوم و مقدر بشمارد،چیزی که ممکن نیست حقیقتا شدنی نباشد. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
ذهن طبیعی فرانسوی جز منطقی بازاری نمیفهمد و حاصلش جز چیزی مسکین و خنک نمیتواند باشد. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
فرانسوی جماعت به ندرت طبعا خوشرو و مهربان است. مهربانیاش همیشه انگاری سفارشی و از روی حساب است. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
لذت همیشه مفید است و قدرت مطلق و بیحد،ولو بر یک مگس،برای خود لذتی دارد. انسان طبعا خودکامه است و از رنج دادن دیگری خوشش میآید. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
یکی از مهمترین خصال یک فرد متمدن غربی،و حتی میشود گفت اولین خصلتش توانایی تحصیل سرمایه شمرده شده! و روسها نه تنها توانایی تحصیل پول ندارند،بلکه آنچه دارند نیز با ولخرجی به دور میریزند،آن هم بی حساب و از روی سبک سری! .
و بعد افزودم: منتها ما روسها هم به پول احتیاج داریم و در نتیجه به وسایلی که ممکن است به سرعت و بی زحمت ما را به ثروت برسانند،مثل رولت،دل میبندیم و حریصانه به آنها روی میآوریم. این وسیله برای ما بسیار فریبنده استو چون بی آنکه به خود زحمت بدهیم بی حساب بازی میکنیم،میبازیم قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
نمیدانید نگاه مردی محجوب و تا حد بیماری عفیف و دلباخته گاهی چهقدر گویا و مضحک است،خاصه در لحظهای که ترجیح میدهد زمین دهان باز کند و او را فرو ببلعد تا او راز خود را با حرفی یا نگاهی فاش نسازد. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
قدر پول باید به اندازه ای نزد یک جنتلمن ناچیز باشد که نبودش نتواند آرامش او را برهم زند. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
درباره برد و سودورزی حقیقت این است که مردم نه فقط دور میز رولت و بساط قمار،بلکه همه جا همیشه سعی میکنند که چیزی از چنگ حریف بیرون آورند و در جیب خود بگذارند. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
من در میل مردم به بردن هر چه بیشتر و سریعتر پول هیچ چیز ناپاکی نمیبینم. من حرف آن مدعی را یاوه میشمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق میدهد و در جواب کسی که در توجیه بازی خود عذر میآورد که <<کلان بازی نمیکنم>>،می فرماید: <<دیگر بدتر! زیرا این نشان حقارت حرص است>>. انگاری حرص حقیر و طمع بلند همتانه با هم فرقی دارد. مسأله نسبی است. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
اصلا چه کسی گفته که قمار از شیوههای دیگر تحصیل پول ،حتی از تجارت،ناپسندیدهتر است؟درست است که در قمار از صد نفر یک نفر نصیبی میبرد،ولی من به این جنبه بازی کاری ندارم! قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
آیا حق نداشتم به ستوه آیم؟آیا به راستی دنیا برای او در همین مردک فرانسوی خلاصه شده؟یا به مستر آستلی نظر دارد؟من واقعا سر از کارش در نمیآورم. در عین حال،خدایا،چه عذابی کشیده ام! قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
… همه چیزم را باخته بودم. همه چیزم را! از کازینو بیرون آمدم. آن وقت دیدم یک گولدن ته جیب جلیقه ام مانده. گفتم: «آه پس هنوز میتوانم غذایی بخورم!» اما صد قدم نرفته بودم که تصمیمم عوض شد. برگشتم و یک گولدن را روی مانک گذاشتم (بله خوب به یاد دارم. روی مانک.) و جداً وقتی آدم در کشوری بیگانه دور از وطن و کس و کارش تنهاست و نمیداند که همان روز چه خواهد خورد و میخواهد آخرین گولدن خود را آخرینش را به خطر اندازد احساس عجیبی دارد. اما خطر کردم و بردم و بیست دقیقه بعد با صد و هفتاد گولدن در جیب از کازینو بیرون آمدم. این یک واقعیت است. گاهی آخرین گولدن چه کارها میکند! اگر شکستم را پذیرفته بودم اگر جرئت تصمیم نمیداشتم چه شده بود؟…
فردا،فردا،همه چیز تمام خواهد شد.
پایان قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی
دوستی اغلب بر پایه حقارت حریف استوار است. قمارباز (از یادداشتهای 1 جوان) فئودور داستایوفسکی