چیز دیگری که از کار در شرکت آموختم این بود که اکثر مردم هیچ مشکلی با پیروی از دستورات ندارند. عملا از اینکه به آنها گفته شود چه انجام دهند خوشحال میگردند. شاید شکایت کنند، اما احساس واقعیشان چیز دیگری است. تنها از روی عادت غرولوند میکنند. اگر به آنها بگویی باید مستقل فکر کنند و خودشان تصمیم بگیرند و مسئولیت کاری را قبول کنند، میبینی هیچ کاری از آنها برنمیآید سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش هاروکی موراکامی
بریدههایی از رمان سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش
نوشته هاروکی موراکامی
تا پنج ماه بعد از بازگشت به توکیو، در یک قدمی مرگ زندگی کرد. لبه ی پرتگاهی تاریک، جای کوچکی برای زندگی درست کرده بود-خودش بود و خودش. در نقطه ای خطرناک، آن لب لب تلوتلو میخورد؛ اگر در خواب غلت میزد، ممکن بود ته این پرتگاه سقوط کند. با این حال وحشت نداشت. فقط به این فکر میکرد که سقوط در این پرتگاه چقدر ساده است. سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش هاروکی موراکامی