سوکورو تازاکی ماهها در چنبره مرگ گرفتار شده بود چون یک روز هر چهار دوست صمیمیاش به او گفته بودند که دیگر نه میخواهند ببینندش، نه با او حرف بزنند، هیچوقت. او حالا به سارا دل بسته ولی رابطهاش با او هم به در بسته خورده است. سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش رمانی است درباره عشق، دوستی، و سالهای سال دلشکستگی.