آدم بیچاره همیشه سوظن دارد، به دنیای خداوند از زاویه دیگری نگاه میکند و پنهانی هر آدمی را که میبیند گز میکند، با نگاه خیره مشوشی او را نگاه میکند، و با دقت به هر کلمهای که به گوشش میرسد گوش میدهد – آیا دارند درباره او حرف میزنند؟ آیا دارند میگویند که به چیزی نمیارزد، و آیا فکر میکنند که این آدم چه احساساتی دارد و از این منظر و آن منظر به چه میماند؟ و وارنکا، همه میدانند که یک آدم بیچاره از یک تکهگلیم پارهپوره هم بیارزشتر است و نمیتواند امیدی به جلب احترام دیگران داشته باشد، و هرچه هم این نویسنده، این آدمهای قلمانداز، هرچه که بنویسند! آدم بیچاره همیشه همان خواهد ماند که از اول بوده است. مردمان فرودست فئودور داستایوفسکی
بریدههایی از رمان مردمان فرودست
نوشته فئودور داستایوفسکی
خاطرات چه شیرین و چه تلخ ، همیشه منبع عذاب هستند. مردمان فرودست فئودور داستایوفسکی
انسان هر چه بیشتر در اختفای فقر و مذلت خویش میکوشد و هرچه بیشتر سر در گریبان خویش فرو میبرد تا بتواند از شر زبان مردم در امان باشد باز کسی وارد زندگی او میشود و از کاهی کوه میسازد و انسان را دست میاندازد و در یک چشم بهم زدن اسرار زندگانی او را در کتابی ثبت میکند و بر سر زبانها میاندازد و اسباب تمسخر و تحقیر دیگران میسازد. مردمان فرودست فئودور داستایوفسکی
این موضوع حقیقت دارد که گاهی آدم بدون هیچ دلیلی به نابودی خودش میکوشد و خود را از خاک سیاه و تکه ای چوب خشک هم پستتر میسازد. مردمان فرودست فئودور داستایوفسکی
من مدتی است که نسبت به حال و روز آدمهای بیچاره و فقیر از صمیم قلب اظهار دلسوزی میکنم. میتوان گفت به کمک این ابراز همدردی و دلسوزی ، آدم به نحوی درباره ی خودش داوری و قضاوت میکند. مردمان فرودست فئودور داستایوفسکی