«آدمهای وحشت زده و ناامید جذب شخصیتهای سحر آمیز میشن. شخصیتهای اسطوره ای، مردان حماسی که میترسونن و حضور سیاهی دارن.»
«تو داری به هیتلر اشاره میکنی ، متوجهم.»
«بعضی آدمها بزرگتر از زندگی ان. هیتلر بزرگتر از مرگه. تو فکر میکردی حمایتت میکنه. کاملاً درکت میکنم.» برفک دان دلیلو
بریدههایی از رمان برفک
نوشته دان دلیلو
آن چیزی که در بستر مرگ عفو میکنیم بی عاطفگی یا طمع بقیه نیست. ما آدمها را بابت توانایی شان برای فاصله گرفتن از خودمان میبخشیم، برای توطئه چینی شان بر ضد ما در سکوت، برای کشتن ما. برفک دان دلیلو
«حرفم اینه که نمیتونی با غرق شدن تو یأس و ترحم به خود زندهها رو از خودت ناامید کنی. مردم ازت انتظار دارن که شجاع باشی. چیزی که آدمها از یک آدم رو به مرگ انتظار دارن یه جور کله شقیه، یه جور اشرافیت با صدای کلفت و خش دار، امتناع از تسلیم، همراه طنازی تزلزل ناپذیر. منزلتت حتی همین الان که داریم با هم حرف میزنیم در حال بالا رفتنه. داری گرداگرد بدنت یک نور محو خلق میکنی. نمیتونم دوستش نداشته باشم.» برفک دان دلیلو
… ما چیزی نیستیم جز ما حصل فعالیت یکسری محرک شیمیایی. برفک دان دلیلو
… وقتی آگهیهای ترحیم را میخوانم همیشه سن متوفی را نگاه میکنم. ناخودآگاه عدد را با سن خودم مقایسه میکنم. فکر میکنم ، چهار سال مانده. نُه سال دیگر. دو سال دیگر میمیرم. قدرت اعداد هیچ گاه به اندازه وقتی که برای محاسبه زمان مرگمان ازشان استفاده میکنیم نمایان نمیشود. بعضی اوقات با خودم چانه میزنم. دوست دارم شصت و پنج سالگی بمیرم؟ چنگیز خان هم شصت و پنج سالگی مُرد. سلیمان محتشم هفتاد و شش سال عمر کرد. بد هم نیست، خصوصاً با حال و روز الانم ، ولی وقتی به هفتاد و سه سالگی برسم نظرم چه خواهد بود؟ برفک دان دلیلو
قدرت مردگان در این است که فکر میکنیم همیشه در حال تماشای ما هستند. برفک دان دلیلو