اشتیاق به آزاد بودن و داشتن استقلال در کسی امکان پذیر است که هنوز امیدی در دل میپروراند. برای مرسو در آن موقع دیگر هیچ امیدی وجود نداشت. مرگ شادمانه آلبر کامو
بریدههایی از رمان مرگ شادمانه
نوشته آلبر کامو
دلش میخواست حجمی را که در دنیا اشغال کرده بود کاهش دهد، تا زمانی که دیگر چیزی از آن باقی نماند. مرگ شادمانه آلبر کامو
ترس از مردن، دلبستگیبیپایان نسبت به چیزی است که در آدم زنده است. مرگ شادمانه آلبر کامو
و مرگ مانند حرکتی بود که مسافر تشنهلبی را که بیهوده میکوشد عطشش را رفعکند، از آب محروممیکرد؛ اما برای دیگران حرکت محتوم و لطیفی است که هم محو و هم انکار میکند، همچنان که به حقشناسی و طغیان به یکسان لبخند میزند. مرگ شادمانه آلبر کامو
همهی کسانی که تصمیمگیریهاییقاطعانه برای متعالیشدن و بالابردن سطح زندگیشان انجامندادهاند، همهی آنهایی که میترسیدند و از خود ضعف نشانمیدادند، همگی بهخاطر مجازاتی که برای درنیامیختن با زندگیای که برایشان درنظر گرفتهشدهبود، از مرگ میترسیدند؛ چون از زندگی، هرگز چیزی نفهمیدهبودند و به اندازهکافی زندگی نکردند. مرگ شادمانه آلبر کامو
مقابل آدمی که کمالطلب نیست، بیشتر وقتها کسیاست که عشقی در دل ندارد. مرگ شادمانه آلبر کامو
آدم نمیتواند مدتطولانی خوشبخت زندگیکند. همین که الان خوشبختاست، کافیست و تمام. مرگ شادمانه آلبر کامو
اگر میتوانستم زندگیام را از نو شروعکنم، خب دراینصورت، زندگیام را همینگونه که هست از سر میگرفتم. مرگ شادمانه آلبر کامو
گمانمیکنی آدم باید انتخابکند، هر کاری را که دلش میخواهد انجامدهد و برای خوشبختبودن هم شرایطی لازماست. اما میدانی؟ آنچه اهمیتدارد، تمایل به خوشبختبودن است. مرگ شادمانه آلبر کامو
باید دانست همانگونه که در هنر هم باید زمانی دست از کار کشید، پیبرد که برای پیکرتراش هم همواره لحظهای پیشمیآید که دیگر نباید به کارش ادامهدهد و در اینمورد، به همانترتیب که ارادهای غیرهوشمندانه، بیشتر از همه روشنبینی میتواند به هنرمند کمککند. مرگ شادمانه آلبر کامو
کاترین! تو خیلی چیزها رو در درونت داری و نجیبترینشون، احساس خوشبختیه. فقط منتظر مردی نباش که باهات کنار بیاد. این اشتباهیه که خیلی از زنها دچارش میشن. تو خودت خوشبختی رو پیدا کن. مرگ شادمانه آلبر کامو
خیلی از آدمها زندگیشان را دشوار میکنند و دردسرهایی برای خودشان میتراشند. مرگ شادمانه آلبر کامو
عشق، تنها وسیلهی خوشبختشدن نیست. مرگ شادمانه آلبر کامو
آنگونه که تجربه نشانداده، متاسفانه ازدواج عشق را میکشد. مرگ شادمانه آلبر کامو
وقتی آدم عاشق میشود، از همه فوریتر و ضروریتر، عشقورزیدن به فرد موردعلاقه است. مرگ شادمانه آلبر کامو
هشتساعتی است که از دنیا و از زندگیاش کشمیرود تا آنها را به ماشینتحریری بسپارد. دوستانش او را درکمیکنند و درعینحال در این فکرند که اگر این هشتساعتها را حذفکنند، زندگیشان به چه صورتی درخواهدآمد. مرگ شادمانه آلبر کامو
انسان نیروی انسان را میکاهد؛ درحالیکه دنیا این نیرو را دستنخورده باقیمیگذارد. مرگ شادمانه آلبر کامو
بیقیدی و سهلانگاری فقط برای آدمهای بیسروپا کشندهاست. مرگ شادمانه آلبر کامو
بهدستآوردن زمان، شکوهمند و خطرناکترین تجربهها بود. مرگ شادمانه آلبر کامو
همانگونه که خیلیوقتها برای آدم پیش میآید، بهترین چیزهایی که در زندگیاش داشت، اطراف بدترینها، متبلور شدهبودند. مرگ شادمانه آلبر کامو
مدتیطولانی آرزوی عشق زنی را در دل میپروراند، اما او برای آن عشق ساخته نشدهبود. در سراسر زندگیاش، در دفترهایکار کنار ساحل، در اتاقش و در خوابهایش، در رستوران و در کنار معشوقهاش، با تلاشی بیهمتا در عمقوجودش، در جستوجوی خوشبختیای بود که مثل همهی مردمان دیگر میدانست ناممکن است. مرگ شادمانه آلبر کامو
برای زیستن باید وقتکافی در اختیار داشتهباشی. زندگی نیز مانند هر اثر هنری نیاز دارد به آن فکر شود. مرگ شادمانه آلبر کامو
در تنهایی، زمان بسیار کند میگذرد و هریک از ساعتهایروز انگار دنیایی را با خود حملمیکند. مرگ شادمانه آلبر کامو
بیشتر وقتها برای زندهماندن، شهامتبیشتری لازم است تا خودکشیکردن. مرگ شادمانه آلبر کامو
البته طرفمقابلش مرد خوشقیافهای نبود. زیبایی را نمیشود با سالاد خورد. درعوض مرد خوشقلب و مهربانی بود و آنها بهیکدیگر دلبسته بودند. مگر عشق چیزی جز این است؟ مرگ شادمانه آلبر کامو
جز خوشبختی، هیچچیزی را جدینگیرید. مرگ شادمانه آلبر کامو
هر انسانباشعوری که اراده و اشتیاق خوشبختبودن را دارد، شایستهی آن است که ثروتمند باشد. خوشبختی را طلبکردن بهنظر من متعالیترین فضیلتی است که هر انسانی میتواند در وجودش داشتهباشد. این امر همهچیز را توجیهمیکند و داشتن قلبیپاک و بیریا برای اینموضوع کافی است. مرگ شادمانه آلبر کامو
ثروتمندبودن یا شدن، یعنی داشتن وقتکافی برای خوشبختبودن، البته بهشرطیکه آدم شایستگیاش را داشتهباشد. مرگ شادمانه آلبر کامو
فقط زمان لازماست تا آدم به خوشبختی برسد، زمانیدراز. خوشبختی نیز خودش شکیباییایطولانی است و در بیشتر موارد، ما زندگیمان را برای پولبهدستآوردن تلفمیکنیم؛ حال آنکه از پول باید استفادهکرد و زمان را بهدستآورد. مرگ شادمانه آلبر کامو
برای کسیکه در خانوادهیخوبی بهدنیا آمده، خوشبختبودن هرگز چیز پیچیده و دشواری نیست. کافیاست به سرنوشت دیگر اعضایخانواده فکر کند. مرگ شادمانه آلبر کامو
درد و رنجهایبسیاری در انتظار کسانی است که عاشقند. مرگ شادمانه آلبر کامو
دریافتهام که عملکردن، دوستداشتن و رنجبردن بهراستی همان زندگیکردن است؛ اما زندگیای که آدم در آن روراستباشد و سرنوشتش را بپذیرد، مانند بازتاب پرشور و شادمانهی رنگینکمانی برای همه یکساناست. مرگ شادمانه آلبر کامو
در سن ما که عشق و عاشقی دیگر مفهومیندارد. از همدیگر خوشمان میآید، همین و بس. فقط گمانمیکنی که عاشقی اما بعدها که آدم پیر میشود و دیگر کاری از دستش ساختهنیست، به کسی دلمیبندد. مرگ شادمانه آلبر کامو
چیزی درونش است که آنرا سربسته نگهمیدارد و به کسی نمیگوید؛ درنتیجه آدم گولمیخورد. مرگ شادمانه آلبر کامو
مرسو پساز هر دیدارعاشقانه در لحظهای که جسم، رها و آسوده و میشود و قلب تسلیمییابد سرشار از محبتی که آدم میتواند نسبتبه موجودقشنگی احساسکند، لبخندزنان به او میگفت: ”سلام ای حضور متجلی! “ مرگ شادمانه آلبر کامو
اشتیاق به آزادبودن و داشتناستقلال در کسی امکانپذیر است که هنوز امیدی در دل میپروراند. مرگ شادمانه آلبر کامو
زیبایی یکمرد، نشانهی حقیقتهایدرونی و عملیاش است. مرگ شادمانه آلبر کامو
دلشمیخواست حجمی را که در دنیا اشغالکردهبود، کاهشدهد تا زمانیکه دیگر چیزی از آن باقینماند. مرگ شادمانه آلبر کامو
وضعدردناک و اسفبارش آنقدر ادامهیافت که اطرافیانش به آن عادتکردند و سرانجام از یاد بردند امکاندارد بر اثر آن از پا درآید. مرگ شادمانه آلبر کامو
در جوانی زیبا بود و گمانمیکرد خواهد توانست تمامعمر، زندگیاش را با لذت و سرخوشی بگذراند. مرگ شادمانه آلبر کامو
بله، مریضی خیلیسریع به سراغ آدم میآید، اما طولمیکشد تا از شرش خلاصشود. مرگ شادمانه آلبر کامو
در زندگی آدم نباید مثل یک گاو کودن باشد. مرگ شادمانه آلبر کامو
رفیقی داشتم که تنها با داشتن یکفرزند خوشبختبود. دونفری با هم به گردش و تفریح میرفتند. میرفتند سورچرانی، به کازینو. میگفت: انتظار داشتید با این پیرهای همسنوسال خودم بروم تفریح؟ هر روز میگفتند فلاندارو را خوردهاند، کبدشان مریضشده یا از کار افتاده. مرگ شادمانه آلبر کامو
پساز کمی دودلی، اسلحه را زیر بغلچپش گذاشت و نامه را بازکرد. نامه یکورقبزرگ با حروفدرشت و زاویهدار بهخط زاگرو رویش نوشتهشدهبود: من فقط نیمهآدمی را نابودمیکنم. امیدوارم از این بابت به من سختنگیرند و کسانیکه تا اینجا به من خدمتکردهاند، در گنجهیکوچکقدیمیام پول خیلیبیشتری از آنچه انتظارش را دارند، خواهندیافت تا زحماتشان را جبرانکند. مرگ شادمانه آلبر کامو
میخواهید بدانید من خوشبخت هستم یا نه?
شما با این فرمول اشنا هستید: «اگر میتوانستم زندگی را از نو اغاز کنم»
خب در این صورت من زندگی را همینگونه که هست اغاز میکردم. مرگ شادمانه آلبر کامو