I grew up loving books by Laura Ingalls Wilder, Lois Lenski, L.M. Montgomery, Madeline L'Engle, K.M. Peyton, Noel Streatfield, Mary Norton, and Sydney Taylor. Patricia MacLachlan and Jane Yolen helped me start writing.
As a child I always imagined how wonderful it would be to wake up to a pony in the back yard, but the way the farm I live on now sits it makes better sense for the pastures to be in the front of the house. So I look out my office windows on Gully and Sarah, Pal and Mickey, Syd and Silver, and my son's red pony Hot Wheels. We have utility cats and not enough dogs.
I have no idea what inspires my stories. They aren't inspired, they're written: it's work. If you ask me this question in public I'll give you some sort of answer, but it won't be the truth. The truth is, I have no idea.
پاهایم توی کفش شبیه هم بودنپ. حتی زخم هم دیده نمیشد. «هیولایی، با اون پای زشتت.» این چیزی بود که مام گفته بود. بارها و بارها، تا وقتی که وادار شدم همه چیزم را بگذارم پای اینکه دیگر حرفش را باور نکنم. دیگر هیچ وقت مجبور نبودم این جمله را بشنوم. سوزان را نگاه کردم و پرسیدم: «همه ش همین بود؟ فقط لازم بود چند ماه تو بیمارستان باشم تا درست بشه؟» کل زندگی ام به خاطر آن پا رنج کشیده بودم. توی چشمهای سوزان اشک جمع شد. «مادرت نمیدونسته.» گفتم: «چرا میدونست. دنبال یه دلیل بود تا ازم متنفر باشه.»
جنگی که بالاخره نجاتم داد
کیمبرلی بروبیکر بردلی
نویسنده :
کیمبرلی بروبیکر بردلی
ناشر :
پرتقال
۴ از ۵
|
۳ | ۱ |