رمان ایرانی

نه چندان دور

پیانو، آینده‌ی خوش رویاهای خانوادگی آن‌ها بود. هر کدامشان بارها در خواب و بیداری اجرای تک‌نوازی‌های لیزا را در کنسرت‌های بزرگ پیش چشم خود مجسم کرده بود. چطور می توانستند پیانو را در پارکینگ ول کنند و آسوده به خانه‌شان باز گردند. با چهره‌های خاموش و درهم فرورفته آنها هم در جستجوی راهی بودند که از آن بن‌بست خارج شوند.

9789646579880
۱۳۹۰
۱۴۴ صفحه
۳۸۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهشید شریف
بچه‌هایی از این جنس
بچه‌هایی از این جنس مانی سرخ شده بود. نم عرقی هم روی پیشانی‌اش نشسته بود. لادن شش دانگ حواسش به او بود تا ببیند این مرد جوان درشت هیکل که چهره مهربان و موهای سیاه دارد و چشم‌های سیاه در پوست گندم گونش خوش نشسته، چه واکنشی نشان می‌دهد. مانی برای هر حرکت کوچک خود خجالت‌زده می‌شد و تردید می‌کرد برخلاف لادن، متنی هم ...
مشاهده تمام رمان های مهشید شریف
مجموعه‌ها