رمان ایرانی

بچه‌هایی از این جنس

مانی سرخ شده بود. نم عرقی هم روی پیشانی‌اش نشسته بود. لادن شش دانگ حواسش به او بود تا ببیند این مرد جوان درشت هیکل که چهره مهربان و موهای سیاه دارد و چشم‌های سیاه در پوست گندم گونش خوش نشسته، چه واکنشی نشان می‌دهد. مانی برای هر حرکت کوچک خود خجالت‌زده می‌شد و تردید می‌کرد برخلاف لادن، متنی هم برای معرفی آماده نکرده بود. هیچ اصراری نداشت از خودش بگوید. لادن حرفی نداشت. مانی را همان‌طور که بود، پذیرفت. تنها از فضای ساکت و سنگین میانشان فراری بود.

آرادمان
9786008099161
۱۳۹۶
۱۳۶ صفحه
۹۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های مهشید شریف
نه چندان دور
نه چندان دور پیانو، آینده‌ی خوش رویاهای خانوادگی آن‌ها بود. هر کدامشان بارها در خواب و بیداری اجرای تک‌نوازی‌های لیزا را در کنسرت‌های بزرگ پیش چشم خود مجسم کرده بود. چطور می توانستند پیانو را در پارکینگ ول کنند و آسوده به خانه‌شان باز گردند. با چهره‌های خاموش و درهم فرورفته آنها هم در جستجوی راهی بودند که از آن بن‌بست خارج شوند.
مشاهده تمام رمان های مهشید شریف
مجموعه‌ها