مجموعه داستان خارجی

سلام آقای ونسان

جز خواب، کسی بیدار نبود. خودش را به داخل دستشویی پرتاب کرد. چانه‌اش را بالا گرفت و هر چه هوا توی ریه داشت، با دهان نیمه‌باز یک‌جا به بیرون پوف کرد. چهره‌اش به نرمی کش آمد و کمر خمیده‌اش به آرامی راست شد. توی آینه به خودش نگاه کرد. مردی سرخ‌مو با جمجمه‌ای ناهموار. ریش قرمز کم پشت و پنهان زیر کلاه حصیری. پیشانی پرچین و ابروهای ناسازگار. چشم‌های کوچک و فرو نشسته در اعماق. چهره‌ای عبوس، سرد و غیر جذاب. ـ سلام، آقای ونسان...

چشمه
9789643626211
۱۳۸۸
۹۶ صفحه
۳۶۳ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رضا خاکی‌نژاد
آن‌جا پایین پله‌ها
آن‌جا پایین پله‌ها وای چه کیفی داره، روی برف سنگین و پانخورده، قرچ‌قرچ قدم برداری. از زیر سر در باغ ملی، گام‌ها را زیر پای چپت شماره کنی. پیاده‌روی خلوت خیابان قوام را بگیری و بیایی تا نزدیکی چهارراه نادری و پیش از وارد شدن به کافه‌ی گل رضاییه، کفش‌هایت را از برف و یخ بتکانی. سلام علی‌آقا... بعد، پشت به بخاری چدنی کافه بنشینی ...
مشاهده تمام رمان های رضا خاکی‌نژاد
مجموعه‌ها