رمان ایرانی

مشی و مشیانه

راویان قصه‌های سه گانه روز اول عشق، زنانی هستند که در کنار مردان بزرگ می‌زیسته‌اند و تاکنون به چشم نیامده‌اند. چرا که در کنار هر مرد بزرگ و خداگونه، زنی می‌زیسته است در شان و منزلت او، که خود عاشقی بی‌نظیر بوده است، در حد اسطوره‌ها و افسانه‌ها و قصه‌هایی که تاکنون خواند‌ه‌ایم. مشی و مشیانه، دومین قسمت از سه‌گانه روز اول عشق، داستان آفرینش نخستین زن و مرد را در اسطوره‌های ایرانی باز می‌گوید. محمد‌علی در این اثر، در کنار بازگویی اسطوره خلقت نوع بشر و رویارویی اهریمن و کیومرث، نخستین انسان، و مرگ اندوهناک او در تنهایی و رستاخیزمنشی و مشیانه از نطفه او، روایتی بسیار جذاب و عاشقانه از کیهان شناسی و رویکرد ایرانیان به جهان و آفرینش ارائه می‌دهد. محمد محمدعلی، از نویسندگان به نام ادبیات داستانی امروز ایران است که به همت شخصیت‌پردازی دقیق، فضاسازی سینماگونه، و خلق فضای تعلیق که در تمامی رمان‌هایش موج می‌زند، طیف مخاطبان ادبیات امروز را به خود جلب کرده است. محمدعلی یک نویسنده معاصر است، نویسنده‌ای که در عصر و زمانه‌ خود زندگی می‌کند و آلام شادی‌ها و دغدغه‌های مردمانش را به شکل ادبیات برمی‌تاباند. محمدعلی نمی‌تواند بی تفاوت از کنار جامعه و آدمیان بگذرد و این چیزی است که ادبیات معاصر ما بسیار کم دارد.

کاروان
9789641152620
۱۳۸۷
۲۳۲ صفحه
۱۴۳۱ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
دیگر رمان‌های محمد محمدعلی
نقش پنهان
نقش پنهان من 1 ایرانی تمام عیارم. فکر می‌کنم باید شریک غم دیگران باشم و شادی دیگران مربوط به خودشان است. رفتن به مجلس ختم را ضروری می‌دانم ولی حضور در مجلس عروسی را نه. وقتی قتلی اتفاق می‌افتد مرگ برایم جذابیت بیشتری پیدا می‌کند. برای همین احمدخان را فرستادم بالای دار. بالای دار نه. عرصه را بهش تنگ کردم تا خودکشی ...
باورهای خیس 1 مرده
باورهای خیس 1 مرده دیشب مانا، کیف را از دستم گرفت. خواست کمکم کند لباس درآورم که نگذاشتم. مطمئن نبودم باز نشدن بند کفشم بخشی از یک رویا نباشد. پرسشی هم شنیده بودم (( کجایی عزیزم؟)) بایست پاسخ می‌دادم. چون آونگی در میان آشفتگی واقعیت و آرامش رویا، انسان‌ها آمدند و رفتند. مسخ می‌شوند، هزارپاره می‌شوند، بیگانه می‌شوند. محمد محمدعلی در باورهای خیس یک مرده ...
چشم دوم
چشم دوم
چشم دوم و چند داستان دیگر
چشم دوم و چند داستان دیگر گوشی تلفن را گذاشت و روی کاناپه دراز کشید. لوستر وسط هال یادآور خاطره‌ای آزاردهنده بود. روز اول وروشان به این خانه و موقع آویختن لوستر، بار دیگر کشمکش آن‌ها بالا گرفت. همسرش از رنگ نقره‌ای آن خوشش نمی‌آمد و به حالت قهر لوستر را رها کرد و شاخه‌ فلزی آن روی پای مرد افتاد. یک هفته نتوانست کفش بپوشد. ...
مشاهده تمام رمان های محمد محمدعلی
مجموعه‌ها