رمان ایرانی

لحظه‌های آبی تقدیر

فرزاد فکر کرد چرا از یک ماه پیش که خود را به او نشان داده بود ظاهر تارا مثل سنگ یخی شده، ولی او این کوه یخی را هم می‌خواست. به ستون درب سالن امتحانات تکیه داد و یاد اولین باری افتاد که تارا را دیده بود...

علی
9789641930358
۱۳۸۸
۴۳۲ صفحه
۴۴۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های پریسا مطلوبی
آینه‌ای در غبار
آینه‌ای در غبار باز مهتاب است و من در کوچه‌های باران خورده خیالم سایه به سایه به دنبالت روانم، تو را می‌جویم و می‌دانم که در هزار توی بن‌بست سرنوشت دیواری به وسعت تمام فاصله‌های جهان بین ماست. چرا وصل ناممکن است؟ دوباره مهتاب است و من سوار بر توسن خیال تا انتهای دشت‌های بی‌افق می‌تازم، تو نیستی و قاصدک‌ها، بی‌خبر از تو ...
مشاهده تمام رمان های پریسا مطلوبی
مجموعه‌ها