کتاب حاضر یکی از معروفترین کتابهای خانم کریستی است که بدون حضور کارآگاهش، هرکول پوآرو خواننده را محصور خود میکند. شاید آگاتا کریستی میخواهد به خوانندگان یادآوری کند که عنوان ملکه جنایت تا ابد از آن اوست.
۱۱۳ رمان
بانو آگاتا کریستی، نویسنده انگلیسی داستانهای جنایی و ادبیات کارآگاهی بود. او با نام مستعار ماری وستماکوت (به انگلیسی: Mary Westmacott) داستانهای عاشقانه و رومانتیک نیز نوشتهاست، ولی شهرت اصلی او بخاطر ۶۶ رمان جنایی اوست. داستانهای آگاتا کریستی، بخصوص آن دسته که در باره ماجراهای کارآگاه هرکول پوآرو و یا خانم مارپل هستند، نه تنها لقب «ملکه جنایت» را برای او به ارمغان آوردند بلکه وی را بهعنوان یکی از مهمترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و ...
تصویر تلخ 1 نقاش
تصویر تلخ 1 نقاش داستانی است که به شیوه غیرمعمول ولی بسیار جالب به پیش میرود و خواننده را در بر میگیرد. پوارو نخست به دیدن پنج نفری میرود که روز حادثه در صحنه حضور داشتهاند، وی از هر یک از آنها جداگانه با روش خود حرف بیرون میکشد و سعی میکند داستان را از زبان خودشان بشنود تا بلکه ...
شبح مرگ بر فراز نیل
هر دو مرد با دهانی نیمهباز، چشمان ندید بدید خود را به دختری دوخته بودند که داشت جلو پستخانه از یک رولزرویس قرمز رنگ پیاده میشد. دختر، نرم و چابک، از اتومبیل بیرون آمد. کلاه بر سر نداشت و موهای طلاییاش به او جلوه خاصی میداد. پیراهنی بلند اندام ظریف و زیبایش را پوشانده بود. از حرکاتش معلوم بود ...
خانه وارونه
خانم آگاتا کریستی بدون شک پرآوازهترین نویسنده داستانهای پلیسی جنایی در سراسر جهان است. قهرمان بسیاری از داستانهای او یک کاراگاه باهوش کوتاه قد و بذلهگوی بلژیکی به نام هرکول پوارو است که نظیر خالق خود، در بین ادبیات پلیسی، شهرت و محبوبیت فراوانی دارد.
قتل در بینالنهرین
حوادثی که به ترتیب زمانی در این روایت آمده حدود چهار سال پیش رخ داد. شرایط کنونی به نظر من ایجاب میکند که گزارش روشنی از آنها به همگان ارائه شود. شایعات احمقانه و مضحکی در این خصوص بر سر زبانها افتاده مبنی بر آنکه موانعی برای عینی شدن مدارک وجود داشته است و مزخرفاتی دیگر از این دست، سو ...
حماقت گرینشاو (ماجراهای دوشیزه مارپل)
آلیسا در حالی که به عروسک زل زده بود گفت: درست است که جان ندارد، اما به نظر میرسد جان دارد، اینطور نیست؟
خانم گروز در حالی که با دستمال گردگیری دور اتاق میچرخید، گفت: این عروسک حالم را دگرگون میکند، به قدری حالم را بد میکند که اصلا دوست ندارم وارد اتاق پرو شوم.