- چی چکار میکنی تو؟ زن از پشت توری صداش میزد. دختر طناب را از روی زمین برداشت رو به ایوان شروع کرد به طناب زدن. نگاهش کرد تا از پلهها رفت بالا. صدای سوت کشدار قطار گوشهاش را پر کرد. برگشت. قطاری با واگنها پر از گوگرد زرد توی ایستگاه ایستاد. راه افتاد طرفش. یک، دو،...، پنج، شش... واگنها را شمرد و از روی سکوی سیمانی برگشت. دختر نبودش. از سکو پرید پایین. با حسرت سری تکان داد و پشت داد به تنهی چنار. پاها را دراز کرد و روی هم انداخت. کلاغی روی چنار روبهرویش به شاخهای نوک میزد. برگی از شاخه جدا شد و چرخزنان آرامآرام آمد پایین.