رمان ایرانی

خنده را از من بگیر

همین که روشنش کردم صدای زنی آمد که عربی می‌خواند. توی دلم صد تا فحش به هر چه عرب و نژاد صدام است دادم و خفه‌اش کردم. فکر کردم کدام بی‌غیرتی موج رادیو را گردانده تا آوار عربی گوش کند.حتم پدر نبوده که دشمن درجه یک عرب‌هاست. حواسم رفت پیش سپیده و سالومه دخترهای قرتی عمه که رقص عربی را از راه رفتن هم بهتر بلد بودند. فکری به سرم زد... رویدادهای غریب و فاجعه‌ها چنان به شتاب مکرر می‌شوند که عادی و روزمره می‌نمایند. نسلی نوجوانی‌اش را در اوضاعی چنین زندگی می‌کند. (خنده را از من بگیر) بازتابی است از زندگی این نسل.

هیلا
9789649101729
۱۳۸۷
۲۶۴ صفحه
۲۲۵ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های جواد ماه‌زاده
باغ رویان
باغ رویان شایسته تو را ندیده ولی بویت را شنیده. نگو که پرسه‌هایت را به آن طرف‌ها نبرده‌ای. وقتش همین حالاست. سلول‌های خشکیده و حس‌های رو به مرگت را زنده می‌کند. تو را به زندگی برمی‌گرداند. چاره کارت اوست. تا کی سرگردانی و حیرانی؟ خودت می‌گفتی عشق قدیمی هیچ‌وقت نمی‌میرد و زخم کهنه همیشه تازه می‌ماند...
مشاهده تمام رمان های جواد ماه‌زاده
مجموعه‌ها