همین که روشنش کردم صدای زنی آمد که عربی میخواند. توی دلم صد تا فحش به هر چه عرب و نژاد صدام است دادم و خفهاش کردم. فکر کردم کدام بیغیرتی موج رادیو را گردانده تا آوار عربی گوش کند.حتم پدر نبوده که دشمن درجه یک عربهاست. حواسم رفت پیش سپیده و سالومه دخترهای قرتی عمه که رقص عربی را از راه رفتن هم بهتر بلد بودند. فکری به سرم زد... رویدادهای غریب و فاجعهها چنان به شتاب مکرر میشوند که عادی و روزمره مینمایند. نسلی نوجوانیاش را در اوضاعی چنین زندگی میکند. (خنده را از من بگیر) بازتابی است از زندگی این نسل.