رمان خارجی

روزهای خاردار

ناگهان متوجه می‌شود آخرین عکس مسافرت دسته‌جمعی‌شان، از پدر، مادر و خودش هنگام توپ‌بازی کنار دریا به دیوار آویزان نیست. از کی نیست؟ عکس، منظره‌ای بود از نم‌نم باران، چهره‌های خندان و دماغ دلقکی براق آفتاب‌سوخته و قرمز پدر. هر وقت به عکس نگاهی می‌انداخت، باورش می‌شد که پدرش برمی‌گردد.

به نگار
9789646332683
۱۳۹۰
۱۰۸ صفحه
۲۹۲ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های رناته ولش
کونستانتسه موتسارت
کونستانتسه موتسارت گیریم که حکایت این‌گونه نبوده باشد؛ اما مسلم است که در سال 1841 پیرزنی اغلب اوقات در زیر باران بیرون را نگاه می‌کرد، میدانی را که آن‌وقت‌ها هنوز میشائل نام داشت و بعدها میدان موتسارت نامیده شد.
مشاهده تمام رمان های رناته ولش
مجموعه‌ها