فلیشا در جستوجوی پسری از کوچکشهری از ایرلند میگریزد و وارد شهرهای صنعتی انگلیس میشود، اما با هیلدیج برخورد میکند که میخواهد یکی دیگر را به شمار دخترانی بیفزاید که اکنون به خاطراتش پیوسته است. بازیهای غریب زندگی ذرهذره توهمات هیلدیج و فلیشا را برملا میکند. بیتردید علاقهمندان آثار آلفرد هیچکاک و روت رندل مجذوب این داستان میشوند. ویلیام ترور یادآور چخوف، جویس، و ویلیام فاکنر است.