۱۸ رمان
اسماعیل فصیحزاده در سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد.
فصیح پس از تحصیلات عالی در آمریکا به ایران برگشت و از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب بهعنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت ...
تلخکام
یادم میآید، قبل از انقلاب در زمان نخستوزیری شریف امامی و اعتصابات خونین علیه شاه، وقتی شوهر جوان ثریا خسرو ایمان، در قتل عام 17 شهریور (جمعه سیاه) کشته شده بود، ما ثری را برای استراحت روحی و دوری از اغتشاش و ادامه تحصیلات رشته دکترا به دانشگاه سوربن پاریس بازگردانده بودیم، ولی پس از وقوع انقلاب و اوضاع در ...
درد سیاوش
سحر هوا هنوز گرگ و میش بود که صدای مرغهای دریایی از خواب بیدارم کرد. سرم کمی درد میکرد، اما ساق پا و قوزک پای چپم که هنوز توی گچ بود، درد نداشت، فقط بدجوری بیحس و کرخ بود. (دو سه جمعه پیش باید شاهکار بزنم و در باشگاه قایقرانی لب اسکله ساق پای خودم را بین دو تا قایق ...
ثریا در اغما
اکنون شبها طولانی و بد، و من خوابم کمتر و بریده بریده است. در طول شب چندین مرتبه از خواب میپرم، از این دنده به آن دنده میغلطم، و دهانم تلخ است. گاهی مدتها بیدار میمانم، خوابم نمیبرد، و به فرنگیس و ثریا، و خودم اینجا فکر میکنم، و به این که آخرش چه خواهد شد، یا چه وقت خواهد ...
باده کهن
اما شش روز بعد، زندگی فقط با کارهای سخت گرچه مثبت گذشت، و کمکم، کار در بیمارستان جزیره جنگزده، برای دکتر روی بیماران و وضع کلی بیمارستان شرکت ملی نفت ایران در آبادان پس از جنگ، به نوعی به صورت ایام بدعتگذاری دنیای تازه و حتی کمی مقدس از آب درآمد. کارش از هفت صبح تا چهار بعدازظهر ترکیبی از ...
پارس
در سالن پذیرایی، ماموران و سرگرد دبیرسیاقی مشغول حرف زدن درباره حمل جسد به پزشکی قانونی هستند، اما وقتی ما را، بخصوص مرا، با آن حال میبینند، کمی صبر میکنند. «بفرمایید بنشینید...» نمیفهمم چه کسی این حرف را میزند. روی مبل رو به روی سرگرد مینشینم.
«کاش پام میشکست و دو هفته پیش به تهران نمیاومدم و اونرو تنها نمیگذاشتم.»
سرگرد ...