رمان ایرانی

کشته عشق

پیکان
9789643281489
۱۳۸۰
۱۰۰ صفحه
۱۲۳۷ مشاهده
۰ نقل قول
اسماعیل فصیح
صفحه نویسنده اسماعیل فصیح
۱۸ رمان اسماعیل فصیح‌زاده در سال ۱۳۱۳ در محله درخونگاه تهران (شهید اکبرنژاد فعلی) زاده شد. او دوران تحصیلات خود را در دبستان عنصری و سپس در دبیرستان رهنما سپری کرد. فصیح پس از تحصیلات عالی در آمریکا به ایران برگشت و از سال ۱۳۴۲ درشرکت ملی نفت ایران در مناطق نفت خیز جنوب به‌عنوان کارمند بخش آموزش، به کار پرداخت و در سال ۱۳۵۹ با سمت استادیار دانشکده نفت آبادان بازنشسته شد. فصیح در مجموع به مدت ۱۹ سال در این شرکت ...
دیگر رمان‌های اسماعیل فصیح
بازگشت به درخونگاه
بازگشت به درخونگاه لئون تولستوی، رمان آناکارنینای خود را با این جمله شروع می‌کند: خانواده‌های خوشبخت به هم شبیه هستند، ولی برعکس، خانواده‌های بدبخت به هیچ‌کس شباهت ندارند جز به خودشان. این لابد قیاس درگیری من تنهاست امسال زمستان در آپارتمان خیابان تکش، با خانواده‌های دوست‌ دوران دبیرستانم دکتر شاپور ایرانفر، بیولوژیست مفلوک در درخونگاه، و علی آریان، نابرادری خودم...
باده کهن
باده کهن اما شش روز بعد، زندگی فقط با کارهای سخت گرچه مثبت گذشت، و کم‌کم، کار در بیمارستان جزیره جنگزده، برای دکتر روی بیماران و وضع کلی بیمارستان شرکت ملی نفت ایران در آبادان پس از جنگ، به نوعی به صورت ایام بدعت‌گذاری دنیای تازه و حتی کمی مقدس از آب درآمد. کارش از هفت صبح تا چهار بعدازظهر ترکیبی از ...
شراب خام
شراب خام آقای آرین شما از زندگی خودتان بیشتر از تمام خردمندان و مقدسات و قهرمان‌ها استفاده می‌کنید و به زندگی دیگران هم بیشتر از تمام آن‌ها استفاده مسلم می‌رسانید. فراموش نکنید که استفاده کردن از زندگی این نیست که آدم پولدار بشود، قصر برای خودش بخرد، حرمسرا درست کند، و در سهام نیویورک غول باشد. و هم‌چنین فراموش نکنید که به ...
دل کور
دل کور در آسمان هوا برق می‌زد و غرش رعد با رگبار و باد قاطی بود. پسر کوچک سر برگردانده بود و طوفان را نگاه می‌کرد. داربست مو، حوض بیضی،آجرهای نظامی، باغچه‌های حیاط، همه چیز زیر طوفان و باد و باران شسته می‌شد. ناگهان باران بدی که روی تار و پود خانه می‌ریخت پسر کوچک را لرزاند و یاد شبی انداخت ...
درد سیاوش
درد سیاوش سحر هوا هنوز گرگ و میش بود که صدای مرغ‌های دریایی از خواب بیدارم کرد. سرم کمی درد می‌کرد، اما ساق پا و قوزک‌ پای چپم که هنوز توی گچ بود، درد نداشت، فقط بدجوری بی‌حس و کرخ بود. (دو سه جمعه پیش باید شاهکار بزنم و در باشگاه قایق‌رانی لب اسکله ساق پای خودم را بین دو تا قایق ...
مشاهده تمام رمان های اسماعیل فصیح
مجموعه‌ها