“زمین ناآشنا“ برنده جایزه فرانک اوکانر شده است و منتقدان ادبی نیویورک تایمز آن را یکی از ده کتاب برتر سال 2008 اعلام کردهاند.
هشت داستان این مجموعه، دربردارنده روایتهاییست از روابط عاطفی انسانها، عشق، مرگ و سرنوشت...
۱۳ رمان
جومپا لاهیری نویسنده آمریکایی هندیتبار است. لاهیری با نخستین اثرش، مجموعه داستان مترجم دردها (۱۹۹۹)، برنده جایزه ادبی پولیتزر در سال ۲۰۰۰ شد. همچنین نخستین رمان او به نام همنام (۲۰۰۳) در ساخت فیلمی به همین نام در سال ۲۰۰۷ مورد اقتباس قرار گرفت. پدر و مادر لاهیری از مهاجران هندی (بنگالی) بودند. او در لندن به دنیا آمد و در رود آیلند آمریکا بزرگ شد. لاهیری به کالج برنارد رفت و مدرک لیسانس در رشته ادبیات انگلیسی را در ...
مترجم دردها
اطلاعیه میگفت موضوع موقت است: برقشان 5 شب، شبی یک ساعت قطع میشود؛ از ساعت 8. در برف و بوران اخیر یکی از سیمهای برق قطع شده بود و کارگران بنا داشتند این شبها که هوا گرمتر بود سیم را وصل کنند. خاموشی محدود به خانههای این خیابان ساکت پر دار و درخت میشد که با ایستگاه تراموا و ردیف ...
همنام
همنام یک داستان تاثیرگذار خانوادگی است با درونمایهای از دغدغههای همیشگی لاهیری: تجربه مهاجرت، تضاد فرهنگها و پیوندهای گسسته بین نسلها. آشوک و آشیما از کلکته به آمریکا میروند و میکوشند خود را با دنیای جدید وفق دهند. گرچه آشیما سالیان درازی در آرزوی وطنش حسرت میخورد. پسرشان، گوگول گانگولی، به دنیا میآید و خواننده در طول رمان شاهد بزرگشدن ...
همنام
همنام یک داستان تاثیرگذار خانوادگی است با درونمایهای از دغدغههای همیشگی لاهیری: تجربه مهاجرت، تضاد فرهنگها و پیوندهای گسسته بین نسلها. آشوک و آشیما از کلکته به آمریکا میروند و میکوشند خود را با دنیای جدید وفق دهند. گرچه آشیما سالیان درازی در آرزوی وطنش حسرت میخورد. پسرشان، گوگول گانگولی، به دنیا میآید و خواننده در طول رمان شاهد بزرگشدن ...
خاک غریب
آدمیزاد هم مثل سیبزمینی است، اگر نسل اندر نسل در همان خاک بیقوت بکارندش خوب رشد نمیکند. بچههای من هرکدامشان جایی به دنیا آمدهاند و اگر سرنوشتشان دست من باشد، باید در خاک غریب ریشه بدوانند.
کتاب حاضر برنده جایزه پولیتزر 2000 شده است و از دو فصل تشکیل شده است.
به دیگر سخن
«دافنه تازه دعای خود را به پایان رسانده بود که سایه سنگینی بر اندامهایش افتاد، سینهاش را پوست نازک درخت پوشاند، موهایش توی برگها کشیده شد، دستهایش توی شاخهها پیچ خورد، پاهایش هم در یک چشم به هم زدن مثل ریشهها سفت و ثابت شد و رفت لای ریشهها و صورتش هم، نوک درخت ناپدید شد.» وقتی آپولو دستش را ...