مجموعه داستان خارجی

حالا بیشتر از همیشه می‌ترسیم

آن شب همه گفتیم که این بچه انسان نیست و باید جن باشد. نوزاد انسان که دندان ندارد، آن هم سی‌تا. همه هم زرد و کج و کوله. البته شباهت‌هایی به انسان داشت، ولی با آن بینی دراز، گونه‌های استخوانی، فک جلو آمده و پوست سیاهش زشت‌ترین نوزادی بود که تا آن زمان دیده بودیم. ای کاش او را کشته بودیم...

چشمه
9789643627713
۱۳۸۹
۱۱۲ صفحه
۲۸۷ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سارا خاک‌زاد
من فقط شوکه شده بودم
من فقط شوکه شده بودم ماشین‌ها حرکت می‌کنند و تاکسی کمی جلوتر می‌آید. سرم را می‌چرخانم و مرد را در قاب دایره می‌بینم که با آن موهای سیاه خیس ریخته شده روی پیشانی به من زل زده است. این بار به نظرم آشناتر می‌آید. با آن لب‌های برجسته و ته‌ریشش. در آن چند ثانیه به همسایه‌ها و همکارها هم فکر می‌کنم ولی یادم نمی‌آید این ...
مشاهده تمام رمان های سارا خاک‌زاد
مجموعه‌ها