مجموعه داستان داخلی

من فقط شوکه شده بودم

ماشین‌ها حرکت می‌کنند و تاکسی کمی جلوتر می‌آید. سرم را می‌چرخانم و مرد را در قاب دایره می‌بینم که با آن موهای سیاه خیس ریخته شده روی پیشانی به من زل زده است. این بار به نظرم آشناتر می‌آید. با آن لب‌های برجسته و ته‌ریشش. در آن چند ثانیه به همسایه‌ها و همکارها هم فکر می‌کنم ولی یادم نمی‌آید این نگاه آشنا را کی و کجا دیده‌ام. مرد همان‌طور به من زل می‌زند، بدون پلک زدن. بدنم داغ می‌شود. نکند همانی است که دو، سه ‌شب پیش تو خواب دیده‌امش! آن‌جا هم با همین چشمان درشت و سیاهش به من خیره شده بود. احساس می‌کنم وزنه‌ای سنگین روی سرم قرار دارد. جزئیات خوابم را به یاد نمی‌آورم. فقط کنار ساحل و آفتاب داغی که به صورت‌هامان می‌خورد به خاطرم مانده. گر می‌گیرم. یادم می‌آید که نوای غمناک ویولونی از دور می‌آید و ما روی شن‌های گرم راه می‌رفتیم و حرف می‌زدیم. نمی‌توانم نگاهم را از آن چشم‌های درشت و سیاه بگیرم. نفس بلندی می‌کشم و دو کف دستم را روی شیشه می‌گذارم.

9786009471089
۱۳۹۵
۱۰۸ صفحه
۱۰۸ مشاهده
۰ نقل قول
دیگر رمان‌های سارا خاک‌زاد
حالا بیشتر از همیشه می‌ترسیم
حالا بیشتر از همیشه می‌ترسیم آن شب همه گفتیم که این بچه انسان نیست و باید جن باشد. نوزاد انسان که دندان ندارد، آن هم سی‌تا. همه هم زرد و کج و کوله. البته شباهت‌هایی به انسان داشت، ولی با آن بینی دراز، گونه‌های استخوانی، فک جلو آمده و پوست سیاهش زشت‌ترین نوزادی بود که تا آن زمان دیده بودیم. ای کاش او را کشته ...
مشاهده تمام رمان های سارا خاک‌زاد
مجموعه‌ها