رمان خارجی

سفر به سوی صبح

(Die morgenlandfahrt)

این داستان را زندگی‌نامه نمادین هسه دانسته‌اند. کتاب در سال 1932 منتشر شده است. یعنی یک سال بعد از آنکه هسه برای بار سوم ازدواج کرد و با همسرش، نینون آوسلندر به مونتانیولا رخت کشید. کتاب شرح سفر معنوی هرمان هسه است به سوی صبح معرفت. چند سال پس از پایان جنگ بزرگ به حلقه سالکان راه صبح می‌پیوندد تا در این سلوک جلیل شرکت جوید. این سلوک تلاشی است بیرون از زمان و مکان. شرق او شرق جغرافیایی نیست و از قید زمان نیز آزاد است.

سروش حبیبی
ماهی
9789642090792
۱۳۹۰
۱۲۸ صفحه
۱۲۱۸ مشاهده
۰ نقل قول
هرمان هسه
صفحه نویسنده هرمان هسه
۳۸ رمان هرمان هسه ادیب، نویسنده و نقاش آلمانی - سوییسی و برندهٔ جایزه نوبل سال ۱۹۴۶ در ادبیات. وی در (۲ ژوئیه ۱۸۷۷ میلادی) در شهر کالو (Calw) واقع در استان بادن-وورتمبرگ زاده شد. پدر هرمان هسه مدیریت مؤسسه انتشارات مبلغین پروتستان را به عهده داشت. مادرش دختر هندشناس معروف، دکتر«هرمان گوندرت» و مدیر اتحادیه ناشران کالو بود. کتاب‌خانه بزرگ پدربزرگ و شغل پدر، اولین باب آشنایی هرمان هسه جوان با ادبیات بود. از طریق پدر و مادرش که مبلغان مذهبی در ...
دیگر رمان‌های هرمان هسه
گرگ بیابان
گرگ بیابان زندگی هرمان هسه خود به عنوان یک داستان موفق قابلیت ارائه دارد. تولد در شهری کوچک، تحصیل در مدرسه الهیات، شاگردی در کارخانه، شاگردی در کتابفروشی و آنگاه شروع کار نویسندگی و مرگ ناگهانی... هسه در سال‌‌هایی که در کتابفروشی مشغول بود به مطالعة شخصی پرداخت. در میان شعرای آلمان خود را بیش از همه مدیون گوته می‌دانست و مدعی بود عصیان ...
نارتسیس و گلدموند
نارتسیس و گلدموند داستان از دیر ماریا برون شروع می‌شود، سپس در جهان خارج از دیر، در صحراها و روستاها و قصرها و شهرها ادامه‌ می‌یابد و سرانجام در ماریا برون به انجام می‌رسد... در داستان حاضر نارتسیس صورت مجسم اندیشه و جان است و گلدموند، از دین برگشته و راه عشرت و هنر را پیش گرفته، نماینده طبیعت و تن.
آخرین تابستان کلینگزور
آخرین تابستان کلینگزور
سیدارتا
سیدارتا هر فردی باید طریق زندگی خویش را خودش بیابد، نه آن‌که از اصول، عقاید یا تعلیمات مورد قبول مرجعی مقتدر پیروی کند. مفاهیمی نظیر طغیان علیه مرجعیت و اقتدار موضوع محوری این رمان است که در قالب بودا تجسم می‌یابد.
سیدارتها
سیدارتها گوش به رود سپردند.آوای بسیارآهنگ رود به نرمی به‌گوش می‌رسید.سیدارتها در آب ‌روان نگریست و پیش چشمش صورت‌هایی نقش‌ بست. صورت پدرش را دید که تنها بود ،در ماتم پسرش پیر شده، و صورت خود را دید که تنها بود، او نیز در بند اشتیاق فرزند دور شده‌اش اسیر. پسرش را دید که او نیز تنها بود و با شوری ...
مشاهده تمام رمان های هرمان هسه
مجموعه‌ها