رمان خارجی

چگونه نمایش‌نامه‌نویس شدم

(Plays)

الکساندر دوما فقط خالق رمان‌های شوالیه‌گری و شنل و شمشیر نیست؛ سفرنامه‌نویس جذابی هم هست؛ نویسنده یک فرهنگ آشپزی نیز هست. اما گذشته از این‌ها، چند هزار خاطره نیز از خود به جای گذاشته که از لحاظ گیرایی از رمان‌هایش کم نمی‌آورند. بخشی از خاطرات او به کوشش‌هایش در عالم نمایش مربوط می‌شود. او در کتاب کوچک حاضر که در اصل نیز اثری مستقل است و در کنار خاطراتش چاپ شده با زبان شیوای همیشگی خود نقل می‌کند که چگونه با جیب و دست خالی از شهرستان راهی پاریس می‌شود و بر اثر پایمردی و سخت‌کوشی، پایتخت فرانسه را فتح می‌کند و درهای "کمدی فرانسو"، مشهورترین کانون هنر نمایشی فرانسه دورانش، را به روی خود می‌گشاید. این بخش از خاطرات دوما درس اعتماد به نفس و تکیه بر تلاش است برای جوانانی که در عین نداشتن پشتیبانی جز همت شخصی خود، عزم راسخ دارند که پیروز شوند و به آرمان خود دست یابند.

قاسم صنعوی
قطره
9789643419714
۱۳۸۸
۲۲۰ صفحه
۹۸۴ مشاهده
۰ نقل قول
الکساندر دوما
صفحه نویسنده الکساندر دوما
۵۶ رمان الکساندر دوما ،نویسنده فرانسوی چنین روزی در سال 1802 در روستای «ویلره کوتره» در نزدیکی پاریس به دنیا آمد. او از کودکی به کتاب و مطالعه علاقه‌مند بود و با وجود شرایط سخت و فقری که در خانواده اش حاکم بود وقت خود را با مطالعه می گذراند. وي نوشتن را ابتدا با مجلات آغاز کرد و سال 1829 نخستین نمایشنامه اش را با نام «هنری سوم و دربارش» نوشت که با اقبال بسیار روبه رو شد. یک سال بعد ...
دیگر رمان‌های الکساندر دوما
لاله سیاه
لاله سیاه دوما در این داستان با رنگ افسانه‌گونه‌ای که بر درونه داستان می‌زند باز به مساله دلدادگی در کنار مسائل تاریخی می‌پردازد. داستان سیری خطی دارد اما حسن تعلیق‌های زیبا، کشش داستان را بیشتر کرده است.
لویی چهاردهم 3 (3 جلدی)
لویی چهاردهم 3 (3 جلدی)
3 تفنگ‌دار (متن کوتاه شده)
3 تفنگ‌دار (متن کوتاه شده)
مادام کاملیا
مادام کاملیا من این مطالب را در خانه او در حالی که گریه به من اجازه هیچ کاری را نمی‌دهد می‌نویسم و چراغ با حزن و اندوهی تمام بر شامی که برای من آورده‌اند نور می‌افکند. با آن که میل ندارم دست به سوی غذا دراز می‌کنم، نانین اصرار زیادی دارد که از گرسنگی دست بکشم. یقینا من نخواهم توانست مدت زیادی ...
غرش طوفان 2 (7 جلدی)
غرش طوفان 2 (7 جلدی) ردینال که از فرط اضطراب اراده خویش را از دست داده بود متوجه شد وه قسمت دوم این کلمات چقدر مبهم می‌باشد و سر فرود آورد و زیر لب گفت: بلی آقا: همین‌طور است... بلی آقا، همین‌طور است. مرد ناشناس بعد از دریافت این جواب به الویا گفت: حالا فهمیدم علت این اضطراب کاردینال چه بود ، او تصور کرده ...
مشاهده تمام رمان های الکساندر دوما
مجموعه‌ها