مجموعه داستان خارجی

روانکاو

(The psychiatrist and other stories)

ژواکیم ماریا ماشادآسیس نویسنده‌ای است برزیلی که برخی از منتقدان و صاحب نظران وی را بزرگترین نویستده قرن نوزدهم در آمریکای لاتین می‌دانند. شهرت وی مدیون تالیف رمان‌هایی نظیر خاطرات پس از مرگ براس کوباس، دون کاسمورو، میراث کینکاس باربا و عیس و یعقوب و نگارش داستان های کوتاه است. ماشادو در اغلب آثارش ابعاد روان‌شناختی انسان‌ها را مورد توجه قرار می دهد. مجموعه روانکاو و سایر داستان‌ها نمونه بسیار خوبی از این سبک نگارش است که در آن نویسنده با زبان تلخ و آمیخته با طنز روحیات و خلقیات شخصیت‌های داستانیش را ژرف‌کاوی می‌کند.

لوح فکر
9789649403137
۱۳۸۴
۲۳۲ صفحه
۱۴۸۲ مشاهده
۰ نقل قول
نسخه‌های دیگر
ماشادو د آسیس
صفحه نویسنده ماشادو د آسیس
۶ رمان "ژواکیم ماریا ماشادو د آسیس" که با نام ماشادو د آسیس شناخته شده‌است، نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس و نویسنده داستان کوتاه بود. او به عنوان بزرگترین نویسنده‌ی ادبیات برزیل شناخته شده‌است، هر چند در زمان حیات به محبوبیت گسترده‌ای خارج از مرزهای برزیل دست نیافت. او به زبانهای فرانسه، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت و در اواخر عمر زبان یونانی را نیز آموخت. آثار وی تاثیر بسزایی در ادبیات برزیل در مدارس و دانشگاه‌ها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل ...
دیگر رمان‌های ماشادو د آسیس
خاطرات پس از مرگ براس کوباس
خاطرات پس از مرگ براس کوباس ماشادو دآسیس راوی این زندگی‌نامه را آزاد می‌گذارد تا فارغ از همه دغدغه‌های آدمی زنده، زندگی خود را روایت کند و روایت این زندگی فرصتی می‌شود تا نویسنده تیزبین و متفکر با زبانی آمیخته به طنزی شکاکانه زیر و بم وجود آدمی، عواطف و هیجانات، بلندپروازی‌ها و شکست‌ها و پیروزی‌های او را از کودکی تا دم مرگ پیش روی ما ...
کینکاس بوربا
کینکاس بوربا کینکاس بوربا مجموعه‌ای اجتماعی، سیاسی و فلسفی است. تمثیلی است از مدرنیزاسیون شتابزده و ظاهری برزیل در اواخر قرن نوزدهم. این رمان در ظاهر نمونه‌ای از رمان‌های آن دوران است با مضامینی چون عشق، خانواده، پیمان‌شکنی، روابط اجتماعی و سیاست. اما در پس این سیمای آشنا رمانی است که خود نقد رمان است، نقد ناتورالیسم تقلیدگر و رومانتیسم احساساتی رایج ...
فال‌بین
فال‌بین خورشید فردا در راه است، خورشید پایان ناپذیر و رازآمیز، همچون زندگی.
روانکاو و داستان‌های دیگر
روانکاو و داستان‌های دیگر معنی انکارش را نفهمیدم. شاید خودش هم نمی‌فهمید. نوک کمربندش را گرفته بود و آن را به زانوهاش می‌زد؛ درست بگویم به زانوی راستش، آخر پاهاش را روی هم انداخته بود. بعد شروع کرد به حرف زدن از رویا. گفت فقط یک بار کابوس دیده، آن هم در سال‌های کودکی. حرف‌هامان دوباره گل انداخت و من سات را از یاد بردم؛ ...
مشاهده تمام رمان های ماشادو د آسیس
مجموعه‌ها