با هر قدمی که کنار او برمیداشتم، آرزوهای مرهوم گذشته در برابرم جان میگرفت و ناباور از رسیدن به آنها، چشم بر هم میگذاشتم و خدا را شکر میکردم. چه قدر زیبا بود با او بودن و در رویای او فرو رفتن. و از خدا میخواستم تا ابدیت در این رویا بمانم و تا بینهایت دنیا در کنارش قدم بردارم.