مضمون مشترک مقالههای این کتاب پرسش از مفهوم اسطوره و رابطهی آن با انسان و حیات درونی اوست. اسطوره مبین نوعی جهانبینی و نحوهی حضور در عالم است، عالم کشف و شهود و تخیل. انسان اساطیری خود را با طبیعت و تمامی هستی یکی میداند و سر و کارش با حقایق ازلی و ساحت دیگری از وجود است. در دوران کنونی که علم و سیاست حاکم بر احوال انسان مدرن شده است، نیروهای متعالی ذهن و روان تبدیل به ابر قدرتهای اجتماعی و ایدئولوژیهای سیاسی شدهاند. اما، از آنجا که آدمی موجودی چند ساحتی است و در عمق جانش نیازمند ساحتی دیگر از هستی است، پرسش از نیستی و تولد، زندگی بعد از مرگ، گریز از زمان و آرزوی جاودانگی همواره دغدغهی ذهنی او بوده است و او هنوز و همچنان نیازمند آن است که گه گاه به تقلید و تکرار اشارات اساطیری برخیزد و با زمان بیکران آغاز هم عهد و هم عصر شود.