اگر بخواهم خودم را از نو سر هم کنم، اول باید بروم سر آن چارراه که یک کیوسک تلفن دارد، همان که پشت کیوسک، یک مغازه کوچک شیرینیپزی است. چند قدم آن طرفتر یک سطل زباله بزرگ هست. پای راستم از مچ به پایین و هر دو بازویم در یک کیسه سیاه آنجا است، توی سطل زباله. در کیسه دو گره محکم خورده...