غروب آخرین روز من در رنو بود. برای تماشای مسابقه اسبدوانی رفتم. چون دیدن اسبهای کوچک منطقه برای من جالب بود، ناهار را از دست دادم. گرسنهام بود، میدانستم پلیس شهر درصدد دستگیری دورهگردان و گرسنهای مثل من است و میخواهد شهر را از وجود آنها پاک کند. ولی من پیش از ترک خیابانهای شهر رنو باید 2 کار انجام میدادم: اولی این بود که امشب وارد قطاری میشوم که به طرف غرب در حرکت است. دومی پیش از حرکت سیر غذا میخوردم. اما تهیه غذا کار سختی بود...