رمان ایرانی

شام مهتاب

آن روزها از رفتارت چنان به خشم می‌آمدم که تورا بی رحم‌ترین انسان‌ها می‌انگاشتم تو را با فکری بسته می‌پنداشتم. آه که چقدر در آرزوی یک زندگی آرام و بی‌دغدغه یا حتی یک زندگی بدون بند و حصر می‌سوختم. اما اکنون... آرزوی آن نگاه پر از غضب تو را دارم نگاهی که برای من مفهوم کینه داشت اما معنای آن به درست یا غلط دل‌نگران بود ومن در رویای شبی مهتابی چشم بر روی همه چیز بستم.

شادان
9789646701601
۱۳۸۷
۴۹۶ صفحه
۳۵۰ مشاهده
۰ نقل قول