رمان ایرانی

هزارپای سیاه و قصه‌های صحرا

من عاشق تقی بودم. اسمش را می‌گذارم عشق؛ اگر عشق، دوست داشتن نباشد، جذب شدن و کشیده شدن باشد؛ چون نمی‌توانستم نگاهش نکنم. تا وقتی که دست و پایش را می‌گرفتند و می‌بستند و می‌بردند توی زیرزمین من همانطور با نگاهم می‌پاییدمش. اسمش را گذاشته بودم عشق، چون برای دیدنش مدرسه نمی‌رفتم. هیچ کجا نمی‌رفتم. کیفم را بر می‌داشتم و آهسته از پله‌ها می‌رفتم بالا و سینه‌خیز خودم را می‌کشیدم تا کنار پشت‌بام و تقی را می‌دیدم که دارد به خودش می‌پیچد و فریاد می‌کشد: هزارپا... هزارپا... هزارپا...

روزبهان
9789645529800
۱۳۸۸
۱۶۸ صفحه
۱۶۳۴ مشاهده
۰ نقل قول
نادر ابراهیمی
صفحه نویسنده نادر ابراهیمی
۵۷ رمان نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به‌دنیا آمد. پدرش عطاءالمُلک ابراهیمی، فرزندِ آجودان حضورقاجار و از نوادگانِ ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم نامدارِ کرمان در عصر قاجار بود، که رضاشاه پهلوی او را، ضمنِ خلعِ درجه از کرمان به مشکین شهر تبعید نمود، که هنوز قلمستانی به نام او در حومهٔ مشکین شهر وجود دارد (قلمستان عطا) و هنوز فامیل او (ابراهیمی‌های کرمان) در شهر و استان کرمان شناخته شده و مشهور هستند. مادرِ نادر ابراهیمی هم از ...
دیگر رمان‌های نادر ابراهیمی
40 نامه کوتاه به همسرم
40 نامه کوتاه به همسرم عزیز من! گهگاه، در لحظه‌های پریشان حالی، می‌اندیشم که چه چیز ممکن است عشق را به کینه، دوست داشتن را به بیزاری، و محبت را به نفرت تبدیل کند...
ابن‌مشغله
ابن‌مشغله ‹‹ قلب، خاک خوبی دارد. در برابر هر دانه که بنشانی، هزار دانه پس می‌دهد. اگر ذره‌ای نفرت کاشتی، خروارها نفرت درو خواهی کرد. و اگر دانه‌ای از محبت نشاندی، خرمن‌ها بر خواهی داشت...›› ابن مشغله در آن شهر آرام و در آن یک سال آرام، کوشید که خاک قلب را به دانه‌های خوب معتاد کند.
آتش بدون دود 7 (7 جلدی)
آتش بدون دود 7 (7 جلدی)
بر جاده‌های آبی سرخ 5 (3 جلدی)
بر جاده‌های آبی سرخ 5 (3 جلدی)
افسانه باران
افسانه باران او نمی‌دانست. هیچ‌کس نمی‌دانست. دیگر آسمان همان آسمان قدیم بود و در تمام شهر رد پای ستاره غمگینی هم نمانده بود. و هیچ‌کس نمی‌دانست که این گویهای رنگین چیست...
مشاهده تمام رمان های نادر ابراهیمی
مجموعه‌ها